اين روزها روحم بجاي گوش سپردن به خطابههاي غرايت در باب لزوم توليد علم، تقويت فن بيان و تهيه اِس اُپي، ميخواهد دست در دست دخترک هفتساله زنگ تفريح، مدرسه را بگذارد روي صدا، روحم بيتاب سرسره بازي است، بي تاب پر کردن کف حياط از مربعهاي گچي. سر صف ضجه بزند : اي زن به تو...
گاهي آدم مي تواند ثروت اندوزي کند/ ثروت اندوزي براي وسعـت روزي کند/ کلّ حقّ الله و حقّ الناس را با هم خورد/ تازه بعدش هم گدايي پيشه ، دريوزي کند/ بخـت اگر برگشت از او در وزارتخانـه اي/ تـا که دولت را کنـد بدنام ، خودسوزي کند/ گر از آتش داشت وحشت ، خودکشي درمعبري...
مي داند که زندگي دار گذر است، که تلخي هايش فرار و شيريني هايش بر آب است.. مي داند که خود مسافر جاده ي بي بازگشت زندگيست که به رفتن آمده است .. به درد آمد تا باور کند زندگي سراي درد لحطه هاست.. به گريه آشناي دنيا شد تا يادش نرود اشک تنها همدم لحظه هايش خواهد...
من آن شمعم كه در دل سوز عشقي آتشين دارم/ به چشمان اشك خون از شوق ياري نازنين دارم/ عسل گر ميچكد از خامهام جاي تعجّب نيست/ كه همچون ني به دل شيريني از يعسوب دين دارم/ خريدم مهر او را ميفروشم فخر بر عالم/ كه هرچه دارم از لطف اميرالمومنين دارم/به اينکه دست لرزان مرا ...
شبي را تصوّر کن که نه در آسمان ستاره اي مي درخشد، نه مهتاب جلوه گري مي کند، وَ نه چراغي بر سر ستوني روشن است. يک شبِ سرد و سياه و تاريک. ظلمات محض. شبي آنچنان سرد که سوز سرمايش استخوان هايت را در هم مي شکند. وَ تو تنها هستي. تنهاي تنهاي تنها. حتّي ...
افتتاحيه پنجمين دوره جشنواره عمار،از ساعت 18:30 روز چهارشنبه دهم دي ماه 1393، در سالن شماره يک سينما فلسطين تهران آغاز شد و اختتاميه آن روز جمعه 19 دي ماه مصادف با ميلاد مسعود نبي مکرم اسلام (ص) و ذريه ي پاکش امام صادق(ع) درهمين محل برگزار گرديد و آثار برتر جشنواره معرفي شد.
عمري است که گرمابه ي ما تشت ندارد/ شيري که عوض گشت دگر نشت ندارد/ هرکس که بميرد، ز جهان رفته که رفته/ اين بازي رفت است که برگشت ندارد!/ مي نازد اگر کشور چين بر پکن خويش/ گوييد ننازد که گهردشت ندارد!/ گيريم گهردشت بود پيشکش اين/ خاکش به سر چين که چو...
رئيس دولت يازدهم پس از 18 ماه تعطيلي وزارت خارجه و شرکت در بازي بي حاصل و گاها خسارت بار مذاکرات هسته اي، اين روزها نااميد از نتيجه بازي بُرد – بُرد گرديده و لذا، بازي جديدي را براساس طراحي و خواست دشمن کليد زد، که باعث خوشحالي و سرور دشمنان گرديد!
تجربه سياسي ما ميگويد، کشور با انزوا نميتواند رشد مستمر داشته باشد اين بدين معني نيست که ما دست از اصول و آرمانها برداريم مگر کسي در ميز مذاکره بر اصول و آرمانها صحبت ميکند، يک عده در توهمات زندگي ميکنند، دنياي امروز بحث منافع است »
اخرين پيغمبر ي حبل المتين انبيا/ رحمت للعالمين ،باب الکرم باب الصفا/ خاک پايت طوطيا مرهم به روي چشم ما/ لب شده مستاصل از مدح ومناقب از شما/ تو تمام اسمان را زير پايت مي نهي/ تو بهشت را با نگاهي بر گدايت مي دهي/ هيبت کفر از قدومت خم شد و پشتش شکست...
چند سالي از زندگي طلبگي ام گذشته بود که طلبه ي ميانسالي وارد حجره ام شد و گفت : مي خواهم ببينم اين چند سالي که درس خواندي ، چه چيزي عائدت شده است.... ؟
دوش ديدم هاتفي لب وا نمود/ با دو جمله در دلم غوغا نمود/ باب سختي در سخن را باز کرد/ اندک اندک اين سخن اغاز کرد/ طرح دارم طرح تعويض سران/ با همين نسل پر از شور و جوان/ طرح تعويض قديمي با جديد/ طرح دارم من به قران مجيد/ طرح اسقاط مديران مسن/ طرح يک کمپ،در جوار رودهن..
حتمالا اين روزها تيتر ازدواج سفيد را در جاهاي مختلف خوانده ايد يا حداقل در برخي از سايت ها و رسانه ها شنيده ايد. عنواني که تقريبا تازه از راه رسيده و يا بهتر بگوييم تازه رشد کرده و در جامعه ما در حال مطرح شدن است......
الا اي ياور و غمخوار هر بي يار مهدي جان/ گوزل آدونله باشلاندي گنه اشعار مهدي جان/ دليم قاصر قلم عاجز ئوزوم وصفونده آواره/ نظر سال طبع شعر اولسون بوزاره يار مهدي جان/ يولون بيرعده لر گوزلور نه نيتله خدا بيلسون/ سنه هم منتظردور يار هم اغيار مهدي جان/ ئوزون آگاه سن چوخلار يالاندان دعوت...
يکي ديگر از زواياي فتنه هاي بعد از انقلاب و فتنه پيچيده سال 88 را بايد در افکار و رفتار سازمان نيمه مخفي مجاهدين انقلاب اسلامي جستجو کرد، سازماني که در قرارداد الجزاير در خصوص آزادي گروگانهاي جاسوس آمريکايي پاي قراردادي را امضاء نمود، که همانند توافق نامه هسته اي ژنو ذلت بار است!
اولين کسي که در مسند قدرت رياست جمهوري، نظام اسلامي را متهم به تقلب کرد، آقاي هاشمي رفسنجاني بود، ايشان يک هفته قبل از برگزاري انتخابات رياست جمهوري ششم در سال 76 و در حالي که امام جمعه موقت تهران بود، بحث تقلب را در خطبه هاي نماز جمعه مطرح نمود و اين سخنان در زماني طرح شد که وزير کشور ايشان، مسئول برگزاري انتخابان بود
کسي چه ميداند شايد اشرف السادات برايش از سفر حج يک روسري سپيد بلند حاشيهدار سوغات آورده بود تا صورت چروکيده از غم روزگارش را قاب بگيرد و دلش آب شود. شايد کف دستان و موهاي سپيدش را حنا ميگذاشت تا سرخِ سرخ شود و چشمهاي عليرضا را بزند...
اي نخل شکستــه قامـت اي بـم/ اسطــوره ي استقامــت اي بـم/ چون شد که چنين به هم شکستي؟/ در معبـر نيستي نشستــي/ جغدي که نشستـه روي باره/ مي مويد و مي کند اشاره/ در سينه به جز ملال و غم نيست/ زيــرا اثري ز ارگ بم نيست/ آنگونه که جان عاشقان رفت/ اين برگ هويّت از ميان رفت...
روي صندليهاي کنار جاده نشستهام و از يک زن ميانسال عراقي مصاحبه ميگيرم. ميآيد کنارمان مينشيند و با لبخند نگاهمان ميکند. مصاحبه تمام ميشوند و چند دقيقهاي هم طول ميکشد که اظهارات مصاحبهشونده را مکتوب کنم. همانطور منتظر مانده که از او هم مصاحبه...
بارها و بارها از تلويزيون و رسانهها خوانده و شنيده بودم که هواي تهران بسيار آلوده است و گهگاهي مدارس به دليل اين آلودگي تعطيل ميشد.اما هميشه با خودم ميگفتم: «چه قرتيگريها! همه جا آلوده است فقط اين مردم تهران خيلي از خودراضي وفيس و افادهاي تشريف دارند و...