اين عکس خيلي درد دارد، حرف دارد. خيلي! اينکه مجبور باشي براي ابتدايي ترين حق دنياي امروز -که حق دانستن و تحصيل است- عقيده ات را فدا کني.

سکانس سوم: منزل در حال ديدن برنامه راز - امشب سردار قاسمي در حال گفتن نام سر ستون هاي مرحله چهارم عمليات آزادسازي خرمشهر است، اسمي را به زبان مي آورد که گوش هاي نويسنده را تيزتر مي کند : "حميد إرجعي معاون گردان تيپ 22 بدر ..." تصوير دفترچه و شعر داخل دفترچه در ذهن نويسنده نقش مي بندد : "چقدر دلنشين بود آن دو بيتي ... "

عجب کاري کردي؟ احمقانه تر از اين کار ديگر امکان نداشت !! چه طور توانستم با اعتقادات بچه ها بازي کنم ؟ وهمانطور که صداي بچه ها بلند و بلندتر مي شدمن نيز مظظرب و مظطرب نر مي شدم . و از کاري که کرده بوديم پشيمانتر ميگشتم . آخر! .... آفتاب به اين داغي ! خورشيد به اين درخشاني ! چه طور ممکن بود باران ببارد .

از اونجاييکه "رهرو آنست که آهسته و پيوسته رود" وقتي ديديم که توي اين قسمت تونستيم از 100 نمره حداقل به خودمون 80 رو بديم ، بريم سراغ مورد بعدي... يادمون نره که مي خوايم مرگ بر انگليس و مرگ بر کفار از حد سرزبونمون فراتر بياد و در حد عمل برسه ان شاءالله.

مصداق همان جمله هستيم که خميني عزيز گفت : ما مرد رمضانيم و از تحريم نمي ترسيم ، تو ما را مي شناسي و از خشم عاشورايي مان هم خبر داري . 9 دي را که فراموش نکرده اي . سانديس و ني سانديس را هم که مي داني چيست ! سانديس مال ماست و وظيفه ني اش فر روفتن در چشم تو . به هرحال : ما منتظريم تا محرم گردد.....

تحسس عبارت است از احوالپرسي اعم از اينکه از امور خير اشخاص پرسيده شود يا امور شر آنان. ليکن اگر احوالپرسي از امور پنهاني اشخاص يا امور شر و يا از امور غير پنهاني ولي براي مقاصد شر و يا از امور خير ولي براي مقاصد شر صورت بگيرد، مي‌تواند مصداق تجسس قرار بگيرد

گاز اشک آورمقابل تظاهرات آرام؛ اشک همه را در آوردند! نظاميان آل خليفه گفته اند ما نهايتا 7 تا گاز اشک آور زده ايم. اين هم بخشي از انبوه پوکه هاي گاز اشک آورکه مردم جمع کرده اند. نکته ي جالب اينکه مردم روي تراکتي نوشته اند:7 فشنگ! ؛ در حال جستجو{کنايه از اصطلاحي کامپيوتري:searching

تصاوير زير، عکس هاي يادگاري يک نظامي آمريکايي در افغانستان است که در حال کشتن يک نوجوان 15 ساله افغاني است. وي عضو گروهي از نظاميان آمريکايي است که به آنها عنوان تيم مرگ (kill team) داده شده است.

ورزش ما به صورت امروزي، تشکيلات منظم و مرتبي نداشت، نه سازمان تربيت بدني و تفريحات سالمي وجود داشت و نه فدراسيون و قهرماني که عرض اندام کند. فقط بالاي سر خرابه اي اول ناصريه (ناصرخسرو)، تابلوي بي مسمايي ديده مي شد که رويش نوشته بود: دارالمعلمين ورزش. دارالمعلمين ورزش به داوطلبين فقط دو چيز ياد مي داد: شمشيربازي و حرکات سوئدي.

سالها پيش در چنين روزهايي بود كه وقتي به منزل مادربزرگ مرحومم واقع در سين آباد ساردوييه مي رفتيم عطر گل محمدي حياط او چنان مست كننده بود كه عقل و هوش را مي برد . صداي چهچه بلبل ها و مرغان خوش خوان تا فرسنگ ها انورتر گوش را نوازش مي داد . هواي سرد و دلچسپ بهاري ساردوييه روح را صيقل مي داد .