همين نزديکي هاست...سخت نيست...يک جفت کفش،يک کوله پشتي...بهشتي ميان کوه ها بيا... نفس هاي حبس شده ات را فرياد کن...شايد دلتنگي هايت را فراموش کني.
اي دعاي عرفات آيه اي از عرفانت... عظمت مي دمد از پنجره ايوانت / اي کرامت همه عبدي شده بر درگاهت... آفرينش همه دستي شده بر دامانت/ آسمان ها ست زمين بوس حريم تو حسين... جامه کعبه عشق است تن عريانت/
نام برنامه ي اول هست: نور مطهر. همانطوري که از نام اين برنامه بر ميآيد مربوط است به انديشه هاي آسماني حکيم شهيد قرن استاد مرتضي مطهري. در اين برنامه تمامي متون چاپ شده و همچنين سخنراني اين متفکر بزرگ گنجانده شده است و براي علاقه مندان...
اين جا عرفات است. اين جا چشم عاشقان به آسمان است. اين جا ملکوت «ادعوني استجب لکم» است و آسمان از صداي بال فرشتگان لبريز است. اين جا، از لابلاي چادرها، بوي خدا مي آيد. و تو اي مسافر سرزمين عرفات، بالهاي نيايشات را بگستران...
کاش باران را اشک کوير نبود .... کاش در پيچ هيچ جاده اي انتظاري عبث نهفته نبود .. کاش تشبيه دل ِ تنها به رخ غمگين پاييز نبود .. کاش در سکوت لحظه ها هياهوي خاموش فرياد نبود .. و کاش تکان گهواره ي شب به ناله هاي خاموش روز نبود ..
نداشت قلب تبر ، عشق را نميفهميد... « بهار » ، « بار دگر عشق » را نميفهميد/ سفر به خلوت سبز درختها نكنيد... اگر كه مثل تبر عشق را نميفهميد!/ اگر به پيچكها شك كنيد در اين باغ... شما توكّل بر عشق را نميفهميد !...
سال 91 بود، ساعت هشت صبح. پشت چراغ قرمز توقف كرده بودم كه گلو و سينهام سوخت... هوا پر شده بود از دود سفيدي كه مانند مه فضاي قم را پر كرده بود. شهر قم! آقا توي اين مملكت يه آزمايشگاه معتبر نيست تكليف بنزين رو روشن كنه! آقا گيرم كل آزمايشگاههاي دنيا بيان بگن سال 91 هوا خوب بود، من بايد باور كنم؟!!
آيا طرح مسائل داخلي کشور در مسائل ديپلماتيک کاري صحيح است؟ آيا آمريکايي ها هم براي اين که ما را راضي به پذيرش توافق به هر قيمتي بکنند، مثلاً ما را از احتمال پيروزي جمهوري خواهان مي ترسانند؟! به نظر مي رسد طرح چنين مسائلي به مثابه ي بردن دعواي داخل خانه به خارج...
آنچه از سخنان آقاي مجيد مجيدي برداشت مي شود اين است که دولت ايران خود را مصمم به امضاء هر گونه توافقنامه هسته اي مي داند و لذا تيم مشاوران رئيس دولت تلاش مي نمايند، با ايجاد کمپين و پروژه فشار از پائين و چانه زني در بالا، مخالفان توافقنامه هسته اي را، از پيش روي خود...
شايد برخي بخواهند بگويند که اين هديه فاقد هرگونه پيامي بوده است، اما آيا مي توان هديه دادن سپري تاريخي که نماد مقاومتِ پيروزمندانه ي ايران است را بي پيام دانست؟! اين که ايران طي سال هاي اخير دچار سخت ترين تحريم ها شده است و اين که روسيه نيز همين اواخر...
صبح که به سمت مدرسه به راه افتادم از خوشحالي تو پوستم نميگنجيديم! بهترين لحظه زندگيام پيش رويم بود و من ميتوانستم بعد سه ماه تابستان عزيزترين کسانم را ببينم و زيباترين نگاههايي که سه ماه ازديدنشون محروم بودم را دوباره به نظاره بشينم...
بعد از نشست روحاني و کامرون ، شخص ديويد کامرون، نخست وزير انگلستان در مجمع عمومي سازمان ملل با گستاخي تمام ايران را در مباحثي مانند بحث هسته اي، تروريست و نقض حقوق بشر متهم کرد و در حالي که عرف بين المللي ايجاب مي کرد تا شخص جناب روحاني به اين ياوه گويي ها پاسخ دهد، ولي سرکار خانم افخم به عنوان سخنگوي وزارت امورخارجه نسبت به اين جسارت ديويد کامرون موضع گيري نمود و اين مسئله با توجه به تکرار چند باره آن در
در مدل آماري موجود سرمايه داري، رشد اقتصادي و توليد ناخالص داخلي محور تنظيم آمارها تحليلي از وضعيت موجود محسوب ميشوند و براساس اين محورها مهندسي كليه بخشها انجام ميشود. لذا كليه سياستهاي مالي و پولي حول محور رشد اقتصادي و توليد تنظيم...
حتماً خبر اين روزها رو خيلي ها شنيدين. البته نمي دونم به چه علت، اين خبر تا الان زياد تيتر روزنامه ها نشده. به جز روزنامه همشهري که يک تيتر بزرگ از اون زد. خبر گرفتن کارمزد از صاحبان دستگاه هاي پوز يا همون کارت خوان خودمون. من موندم، انگار همه اصلاحات تموم شده و همه مشکلات تموم شده و
جريان انقلابيون انصار الله يمن، که بر اساس عاشوراي حسيني (ع) قيام و مبارزه مدني خود را عليه حاکمان وابسته به عربستان سعودي و آمريکا در پايتخت آغاز کرده بودند، با تقديم چندين شهيد، حاکمان خود فروخته يمن را مجبور به پذيرش خواسته هاي برحق خود نمودند و شکوفه هاي...
هنوز هم پنجره ي زندگي رو به وسعت کلاس باز مي شود . هنوز منظره ي نيمکت هاي چوبي از منظره ي جنگل هاي انبوه سر سبزتر است ديوارهاي کلاس دريچه اي به آسمان است و پنجره هايش رو به پرواز باز مي شود ...
تک دانه دختر بود و کفشهاي تک دانهها ،سبز بود. اما اين دليل نميشد تا از کار بينصيب باشد. بقچههاي بزرگ خار و علف، بر روي سرش سنگيني ميکردند. صبحها خورشيد نزده بايد راه کوه و کمر را در پيش ميگرفت تا براي حيوانهايشان آذوقهاي فراهم آورد...
تمام آن ساعت ها، آن از صبح تا ظهر به ياد ماندني شايد مثل يک فرش دستباف هر چه بيشتر گوشه ي ذهنمان بماند ارزشش بيشتر مي شود.شايد آن لحظه ها را مدام ناله کرديم و از حرف هاي مفت مجري حوصله مان سر رفت...
چه سخت است بيستون دل را تيشه ي فرهاد زدن و به جستجوي شيرين لحظه ها ، ثانيه ها را به غصه از دست دادن که شيرين جانها نه در حصار واژه ها و قافيه ي غزلها که در ديواره ي جان نهفته است و نور مهرش نه در پوشينه ي هزار رنگ که در لواي تک رنگ معرفت جاي دارد ..
او حتي ترسيم لبخند بر کودکان نقاشي خود نيز به ياد ندارد ... برق شادي را به چشمان غبار گرفته اش هديه بده ... اجازه بده اگر شيار اشکي گونه هايش را نم به سرود نجوايي مي کند از شبنم اشک شوق باشد و آواي محبت ... با دست هاي سخاوت خود نشان فقر را .. تبعيض زندگي را حد اقل در محيط مدرسه...