دوستان عيب کنندم که چرا دل به تو دادم؟ کامنت گذاشته بودند که چرا از تو، شهيد سيدحسين علم الهدي، خواسته‌ام که بيايي و به خودم زحمت رفتن به مناطق عملياتي و ديدن دوباره‌ي هويزه را نداده ام! اما خداي من بزرگتر و مهربانتر از اين حرف‌هاست.بعد از نوشتن پست تو بيا منتظر عکس العملت بودم، منتظر هديه‌ي خدا و ساعت‌ها فکر مي‌کردم که چطور مي‌تواني بيايي

بيش از 33 سال از پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني رحمه الله عليه مي‌گذرد انقلابي که در طول اين 33 سال با مشکلات و موانع بزرگي مواجه شد و با الطاف ويژه الهي و گوش فرادادن مردم به نداي خداوند که فرمود: ( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ : اي کساني که ايمان آورده‌ايد، صبر کنيد و ايستادگي ورزيد و مرزها را نگهباني کنيد و از خدا پروا نماييد، اميد است که رستگار شويد ).( آل‌عمران :200

خبرنگار از زني که اومده بدرقه رزمندگان ميپرسه: حاج خانم ببخشيد از خونواده شما کسي اعزام ميشه؟ با مکث و تواضع ميگه: نخير! مي پرسه: شما اومديد براي بدرقه رزمنده ها؟ ميگه: بله...چون 3 تا از فرزندام نيستن اينجا، جاشون خاليه...اومدم جاي اونارو پر کنم. مي پرسه: برادرامون کجا هستن؟ دوباره با نجابت و کمي مکث و لبخند ميگه: شهيد شدن...

اولين برخورد تماشاگران عام و خاص سينما با جدايي نادر از سيمين در جشنواره بيست ونهم فيلم فجر رقم خورد ، جاييکه اين فيلم از ديد تماشاگران حائز بهترين عنوان فيلم شد و مشترکا از سوي داوران جشنواره بين المللي فيلم فجر هم به عنوان بهترين کارگرداني و بهترين فيلمنامه دست يافت ، تا اينجاي موضوع اين فيلم که به روابط خاص همسران مي پرداخت چه از سوي داوران و چه از . . .

من به عنوان يک کارمند، روزانه شاهد مواجهه تعداد زيادي ارباب رجوع با کارمندان هستم و با توجه به نوع شغلم به ادارات مختلف، کلانتري ها و دادگاه ها مي روم و در اين مراجعات بيش از هرچيزي نوع برخورد کارمندان نظر مرا جلب مي کند. باور کنيد بعضي وقتها که با برخورد زشت و طلبکارانه ي برخي کارمندان با مردم مواجه مي شوم واقعاً آرزو مي کنم مي توانستم مردم را از دست . . .

کينه ي عجيبي نسبت به نظام و رهبر داشت، 40-42 ساله بود ،خيلي تعجب ميکردم چرا اينقدر با غيظ و عصبانيت راجع به آقا حرف ميزند،با اين هوش و استعداد اگر در رکاب آقا مي بود چه مي شد.قبل از مسافرتم به مشهد دليلش را جويا شدم و فهميدم دوران سربازيش مصادف شده بود با رفتن آقا به استانشان ،او هم...

حضرت عبدالعظيم، در مدّت عمر با برکتش، دوران امامت چهار امام معصوم، حضرت امام موسي کاظم،حضرت امام علي بن موسي الرضا،حضرت امام محمّد تقي و حضرت امام عليّ النّقي عليهم السلام را درک نموده و از محضرِ مبارکشان، کسب فيض نموده و احاديث فراواني از آنان روايت کرده است.از آنجايي که از نوادگان حضرت امام حسن عليه السلام است، به «حسني» شهرت يافته است .

راستش اين کار جوري ارضاي غريزه است حداقل براي من! آن چادر مشکي به من نوعي غرور مي دهد که وقتي مي روم توي خيابان راست بايستم سرم را بالا بگيرم و محل هيچ کس نگذارم و با چشم هايم طوري عالم و آدم را نگاه کنم که کسي نتوانتد حرفي بزند...من آن زمان تبديل مي شوم به يک شاهزاده ي مغرور که طبق دستور پادشاه عالم عمل کرده است....

اين اولين باري بود که من نقشي را بازي کردم که اين نقش باعث رشد و پرورش من شدبعضي وقتها هم من با سکانس ها يا ديالوگ هايي از سريال مخالفت مي کردم ولي انگار اين من نبودم که مخالفت مي کردم و انگار همه چيز واقعا دست خود ما نبود.در پايان صحبت هايش جمله اي گفت که اشک را در چشمان بعضي ها جمع کرد: از شهيد بابايي متشکرم که به شانه هاي ضعيف و نحيف من اعتماد کرد.

همراه خواهر گرامي مشرف شديم مشهد مقدس، يه سر رفتيم کتاب‌فروشي آستان قدس که با يک دختربچه‌ي ريزه ميزه مواجه شديم که عجيب حجابش رو نگه داشته بود! به شدّت کيفور شدم و اگر شرم مانع نمي‌شد از جوشش دل دختر بچه را خفه مي‌کردم! خدا وکيلي!