تقديم به نارنجي پوشان شهرمان
صدا خش خش جارويش را هر شب مي شنوي
اگر بيدار شوي براي جرعه اي آب
براي دو ركعت نماز عشق
حتي اگر صدايش را نشنوي و يا به چشم نبيني، صبح مي تواني حضورش را از تميزي كوچه و خيابانها احساس كني.
و صبح من و تو چگونه زحمتش را پاس مي نهيم؟و تو صبح كه از درخانه خانه بيرون مي آيي كودكي را مي بيني كه كاغذ كيكش را بدون توجه به او در خيابان مي اندازد!!
دلم جوانه زده ....
حالا که سه روز است دانه ي دلم در پوست خود نميگنجد ،حالا که خاک من بر آتش شيطان پاشيده،حالا که غروب روز آخر است و دلم چشم انتظار طنين اندازي بانگ اذان اما به خورشيد هم التماس مي کند که دير تر غروب کند ،احساس مي کنم دانه ي دلم جوانه زده است .پس اي معلم دبستان بندگي ،دلم را با دست هاي مهرباني ات در گلدان بندگي بکار ،قول مي دهم روزي گل هاي عشق و معرفت دهم ...
باغبان ِ مهرباني ها
سلام باغبان ِ کوچک ِ خانه
چرا تنها نشستي ؟! جاي عكست در حوض خالي است . . .
ستاره ها هم مدام سراغت را ميگيرند . . .
امشب شب نشيني نمي آيي؟
ديشب هم که نيامدي محبوبه ها از تو ميپرسيدند . . .
همه پژمرده اند . . . .
باغچه کمي گرفته است . . .
ياس ها هم حوصله ي سر كشي به خانه ها را ندارند . .
از اين اتاق بيا بيرون . . .
حياط دلگير است . . .
آسمان دلتنگ. . .
تبعيض بزرگ
آنروز که پسرم اولين جمله اش را به زبان آورد، وقتي فاعل و مفعولش را به گويش محلي و فعل را فارسي گفت؛ دغدغه من و مادرش اين شد که مجتبي فارسي ياد بگيرد يا زبان مادري. من اصرار داشتم بر زبان مادري و اينطور شد که امروز مجتبي (پسرم ) هم به زبان فارسي و هم به گويش محلي به راحتي صحبت مي کند. حتي براي خودش هم سوال است که چرا هممهدي هايش فقط فارسي ...
سناريويي مستند ...
ساعت 11 ظهر دفتر سازمان
لوکيشن: حوزه رياست
بازيگران: پيرزن، مسئول دفتر
مسئول دفتر درحال خواندن روزنامه
اختلاس 3000 ميلياردي... پرونده اختلاس بيمه...
مسئول دفتر: بفرماييد مادر امري داشتيد؟
پيرزن: با آقاي رئيس کار دارم.
م: امرتون؟
پ با صداي لرزان: درمورد بدبختي هاي خودم مي خوام حرف بزنم.
م: پس کارتون شخصيه؟
پ: بله بله ...
اخلاق در دعا کردن
اين ميعادگاه و اين مکان نزديکي به ذات عبوديت کجاست؟براستي در کجا به ملاقات و ديدار خداوند نائل ميشويم؟
چيز مهمي که در تعيين محل ملاقات سهم عمده و قابل ملاحظه اي دارد ،اخلاق است.معاذ الله اينگونه نيست که خداوند بعد از اينکه از عقبه هاي کئود گذر کرديم در آنجا حضور داشته باشند و ما با سفري از اقليمي به اقليم خداوند سفر کنيم و به ديدار خداوند برسيم.
به داد حجاب برسيد!
اين روزها غيرت در جامعه ما جايي ندارد و اگر کسي را امر به معروف و يا نهي از منکر نمودي با شيشه نوشابه چشمت را از حدقه در مي آورد و يا چنان با چاقو و نظير اين ابزارآلات شيطاني که در دستان شيطان پرستان است ناکارت مي کنند که ماه ها بايد بر روي تخت بيمارستان دراز بکشي البته اگر زنده بماني.حواسمان کجاست برادران و خواهران!
قطار بشريت
افرادي که تلاش ميکنند تا کاروان جامعه ي خود را در راه ديگري سير دهند و ادعا دارند که اين راه سريعتر و امن تر از راه هايي است که کاروانهاي ديگر مي پيمايند مانند کساني هستند که خلاف جهت حرکت قطار بر ديواره هاي واگن فشار ميدهند و گمان ميکنند اندکي از سرعت قطار ميکاهند و مسير را تغيير ميدهند. چنين تلاشهايي جز خستگي، سرخوردگي و محروميت از لذت سفر چيز ديگري در پي ندارد
غير منتظره ولي شيرين
رفتم دم در اطلاعات و گفتم : آقا من چهارشنبه با شما تماس گرفته بودم و شما اين طور به من گفته بوديد، ولي حالا اومدم و مي بينم كه ميگن كارت خوانتون برگه نداره و من بايد برم دو ساعت تو صف بانك بايستم!!!
در كمال ناباوري و ديدم مثه يه مرد سر حرفشون هستند و ازم خواستند چند لحظه صبر كنم و بالاخره پيگيري كردند و نتيجه اين شد كه 20 دقيقه ديگه درست ميشه همه چيز.
مرد خدا و سخنان او ...
اطاعت از خداوند اين است كه انسان هر دستوري كه خداوند داده است را بدون چون و چرا اجرا نمايد و همه مي دانيم كه خداوند هر چه دستور داده است به صلاح بندگان مي باشد و هر كس بنده خداوند باشد و دستورات او را اطاعت كند آن قدر قوي مي شود و به معنويت نزديك مي شود كه هيچ قدرتي نمي تواند او را بترساند همان گونه كه امام بزرگ ودلسوز ما حضرت هادي عليه السلام ...









