<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

دست دل نيست
 دست دل نيست
دست دل نيست که از بوي تو بيتاب شده/ يا خجل از رخ پر نور تو مهتاب شده/ همه از خاصيت گوشه چشمان شماست/ که دل حيدريون يکسره شاداب شده/ يا همين چفيه که گردن بنهادي اقا/ بين عشاق ولا مظهر اداب شده/ يا که در اول آبادي شهر عرفا/ نام والاي شما سردر هر..
زمزمه اي از دل
 زمزمه اي از دل
به ديد سبزي که بر طراوت واژه ها نهادي قطرات باران را به تماشاي لحظه ها نشستم زلال ترين و بي آلايش ترين آواي محبت و دوست داشتن را به وزن ِدل هر رهگذري به قافيه هاي چشمانش ، گاه با چتر دلتنگي و گاه با روزنه هاي اميد،گاه نشسته در رديف اشک و گاه رها...
در محضر کنکور
 در محضر کنکور
در طعن کنکور؛اين شوم ويرانگر خانمانسوز/ من چاره ندارم بروم بر در کنکور/ بردارم و آجر بزنم بر سر کنکور/ با گاج و قلمچي شده ام پنجه به پنجه/ درگير شدم با همه ي لشکر کنکور/ هجر تو چنان کرد محال است بگنجد/ در ذهن من و فکر تو و باور کنکور/ کنکور مرا دورتر از عشق خودم کرد...
تمنّاي آب
 تمنّاي آب
رود از چشم ترت آب تمنا مي کرد/ و سما سجده به دستان تو سقا ميکرد/ اب بيتاب به هر سو گذرش مي افتاد/ هر زماني که دلت مقصد دريا مي کرد/ مرتضي هيبت عباسي زيبايت را/ توشه روز غم زينب کبري مي کرد/ و حسن از پي لا يوم کيومک هر بار/ قد رعناي تو را خيره تماشا...
وارث بدر و حنين
 وارث بدر و حنين
موج اميد غزل ها به تلاطم آمد/ بوي نرگس به مشام از سحر قم آمد/ عاقبت ماه به پا بوس زمين مي ايد/ وارث بدر و حنين و پسر خم آمد/ يازده نور به اميد وصالش بودند/ آخرين يوس اين خوشه ي گندم آمد/ گرگ ها در بدر پيرهنش در صحرا/ عاقبت معجزه اي از دل مردم آمد...
سايه هاي دلتنگي
 سايه هاي دلتنگي
گاهي ميخواهي مهر طلايي خورشيد را که خوشه هاي گندم را زر دل کشاورز و شکر نگاهش کرده دست نوازشي بکشي تا لحظاتي محو در نگاه مهربانش شده وفراموش کني دلتنگي زمان را صداي خش خش داس و خوشه هاي بريده ي گندم، زمين خالي و نگاه منتظر بچه گنجشککي...
رها نشو در باد
 رها نشو در باد
امشب خودخواه شده ام ، پر از آه شده ام چشم دنيا کور! کسي نبيند تو را، چشم ستاره ها کور !خودخواه شده ام اي خوابيده زير پر گل هاي ياس ، تو را نبيند گل ياس.. اي مثل ماه در آسمان هستي فروزان...ماه نبيند تورا... نکند چشم حسود کسي به نگاه شيرينت بياوفتد و زبان...
شاعر ناشي
 شاعر ناشي
مرغ خونين ترانه را مانم / صيد بي آب و دانه را مانم / نيستم اهل دوز و اهل کلک / ساده اي بي نشانه را مانم / شانه ي تخم مرغ را ديدي / تخم نه بلکه شانه را مانم / دعوتم چون کنند بهر غذا / حمله‌ي وحشيانه را مانم / باتو دارم ضمانتي عمري / بي تو اجناس بانه را مانم / از زماني که...
نماز آخر
 نماز آخر
در آن شبـي که خلوت سحـر بود/ بـــه سينـه ي ستاره ها شـرر بود/ نگاه مـات مــاه پشت شيشه/ به قطـره هاي اشک شعله ور بود/ عقاب بـا صلابــت دمـاوند/ به زير بال ، سـر ، شکسته پر بود/ گلـوي غنچـه هاي زرد گلدان/ اسيــر بغض هاي دربدر بود/ قصيـده ي نگـاه بــا نفــوذت..
مرد
 مرد
دختر عبور مي کند. مرد گل را مي بويد و مي گويد: شما هم يادتان نرود! دختر بر مي گردد. به مرد نگاه مي کند که مشغول گل سرخ توي دستش است. بغض مي کند و به گل هاي توي دستش نگاه مي کند. چه عطري دارند. مرد گل را مي گذارد روي شيشه ي جلويي ماشيني و...
ابوالمشاغل
 ابوالمشاغل
گيرم پدر تو بود فاضل/ از پول پدر تو راست حاصل/ پول پدرت به جاي فضلش/ حلال شود براي مشکل/ طبع کج من به جانب شعر/ امروز کمي شده ست مايل/ هرچند که نمره هاش تک بود/ امروز گرفته است تافل/ رزق تو کباب و مرغ و ماهي/ ما روزيمان شده فلافل/ مزه دهد...
ماه بي حوصله
 ماه بي حوصله
شب بود و ماه حوصله ي آمدن نداشت/ حتّي ستاره عادت چشمک زدن نداشت/ درياي بي قرار دلش تَنگ ماهي و.../ ماهي اسير تُنگ و هواي وطن نداشت/ با شاخه هاي خشک و خشن خو گرفته بود/ پروانه اي که رابطه با نسترن نداشت/ چشم کوير بود به دستان آسمان/ آن آسمان صاف که ...
شهرهاي آهني
 شهرهاي آهني
مي برد بوي دود را بهتر، تندي عطر هاي سويئسي/ قايمش ميکنم نبيند اين، فندک و بسته پاکت اي سي/ چرخش روزگار آوردست دل ما را به شهري از آهن/ چه گذشتست بر دلت مادر ،همه روز دوک ميريسي/ مادرم ايستاد پاي پدر؛ آنقدر ايستاد تا که گرفت/ سهم خود را که اکتفا...
شور شيرين
 شور شيرين
شور شيرين دو عالم به سحر پيدا شد/ خبر آمد که علي بار دگر بابا شد/ نفس باد صبا بوي اقاقي آورد/ سينه لبريز غزل گشته و دل شيدا شد/ پسري روي پر حضرت جبريل امين/ تا زمين آمد و بيت علوي غوغا شد/ او که لبخند لبش هوش بشر را مي برد/ روي دستان نبي آمد و شوري پا...
غزل فاصله
 غزل فاصله
بشنود از«غزل فاصله» فردا دل تو/ فرق زخم دلِ وامانده ي من با دل تو/ اولش ساده گرفتيم،کمي فاصله را/ تا تَرَک خورد ميان دل من تا دل تو/ من همان شمع و تو پروانه ي پروا کرده/ بي وفا کيست بفرما!دل من يا دل تو/ قطره قطره به تو دل دادم وحالا ديگر/ منِ يک قطره کجا و دلِ دريا دل تو...
پاک کن اشک درد را
 پاک کن اشک درد را
ياس هاي سجاه ي دل بر شبنم ستارگان هر طلوع در دل سپاري به نگاه مهر خورشيد به انتظار لبخندي از روي ماه در قلب آسمان ، تسبيح هاي اشکي را زمزمه مي کنند که شستن غبار از آيينه ي نگاهت را در باران لطف بي حدش مي خواهد .. اين روزها آسمان هم دلش گرفته...
دلشوره دارم
 دلشوره دارم
سوژه ي نقاشي من صخره اي افسرده است/ باز بدجوري به جمع موج ها برخورده است/ چشم دريا شور و من دلشوره دارم روزها/ وان يکاد گردنت را موج با خود برده است/ گوش ماهي هاخبردادند موج زلفهات/ کشتي صد ناخداي خسته را آزرده است/ باز کابوس نبودن هاي تو...
هجوم شب
 هجوم شب
نشسته حسرت سفر به چشم هاي بي قرار/ نگاه من... سکوت تو... وَ سوت مبهم قطار.../ تو مي روي و مي رود قرار از کفِ دلم/ تو مي روي و مي رسد به سينه زخم بيشمار/ غروب خاطرات تو...طلوع تلخ بي کسي.../ هجوم هولناک شب به روزهاي انتظار/ چه سخت عاشقت... ولي چه ساده ...
زير پاي خاک
 زير پاي خاک
پرسيدم از مَجاز،حقيقت چه رنگي است؟/ گفتا : بهارِ باده نه جاي درنگي است!/ در جام سبز،باده ي سرخي بياوريد/ حالا که اين زمانه زمان دورنگي است/ دست از هنر بشوي و ز حکمت کناره جوي/ گر آبروي مي طلبي در زرنگي است/ کم تکيه کن به خانه ي فرهنگ اين زمان/ اين...
کاسه ي ربّنا
 کاسه ي ربّنا
درد دل ما دوا ندارد/ تقدير خدا «چرا» ندارد/ ماييم و دلي که مي­شناسي/ درويش که ادعا ندارد/ فال دل و طالع جبين ­ام/ بختيست که پادشا ندارد:/ بي نقره سپيد و بي طلا زرد/ کم پايه زکيميا ندارد/ اين عشق،حريم پادشاهي ست/هر چند حرمسرا ندارد/آلونک بي رياي درويش...

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003