عصر يک جمعه در دلِ پاييز/ نيست رَدي از آفــتاب انگار/ و زمين خاطرات گرمش را/ لحظه لحظه به ياد مي آرد/ يکي از نســـــل آســمان بايد/ که نگاهي کند به سمت زمين/ آنکه در چشم پر فــروغ خودش/ نور خورشـــــيد مهـــربان دارد/ کاش از سمت جاده ي فردا/ يک نفر صـــــبح زود برگردد /...
آنچه كه موجب خواهد شد تا ما در طرح توافق جامع هسته اي دست بالاتري داشته باشيم ميزان اجراي اصول اقتصاد مقاومتي است و خدا نكند كه برخي مسئولان كشور عمداً به منظور اثبات نياز به مذاكره، آن طور كه شايسته است به اين عرصه وارد نشوند، شايد اين مسئله از سوي برخي...
زخم ها اگر تازه باشند حرفهايشان آدم را مي سوزاند مثل اين که فاصله ي ميان کلمات را آتش ريخته باشند ! و اگر کهنه باشند اين فاصله ها از درد پر مي شوند . حرف زخم ها بيشتر اوقات طعم تلخ مي دهد گاهي آنقدر تلخ که تا ته گلوي جان آدم را پر مي کند . و کدام شيريني است که از پس اين تلخي برآيد؟... فهميدن زبان ِ زخم ها کار زياد سختي نيست اگر يک بار زخم زبان شنيده باشي !
از کــــــلام سفلــــه طبعــــــان پنبه در گوشيم ما/ گفتـــــــگو را عيب مي دانيــــــم و خاموشيم ما/ نيست يک دم چون حباب از هستي ما راحتي/ در خرابــــــات جهـــان بيهوده مي کوشيم ما/ عصــــر ها شد با جنون طرح ثبـات انداختيم/ واعظا کم گـــو سخن از بس که مدهوشيم ما/ ...
با شروع مذاکرات، مقام معظم رهبري در چند مورد در خصوص برخي انتقادات و اتخاذ مواضع، تذکراتي دادند که اين تذکرات در حصول توافق نقش به سزايي داشتند، يکي از اين تذکرات در تأييد هيأت مذاکره کننده بود و تذکر ديگر اين بود که کسي مذاکره کنندگان را سازش کار خطاب نکند ...
پاييز ... خزان... برگريزان.. و حتي باران اشك ديگر اثر بخش نيست... پاييز امان نميدهد ... درپس پنجره عرق كرده قلبم دلم تنگ ميشود... براي يك لحظه ... يك آن... و براي يك روز ديدن خنده شقايقها... پاييز است و تمام كلبه دل . بوي اشك ميگيرد... هر بار واژه اي .. كلمه ايي... قلم كه بدست ميگيرم بغض ميكنم...
به جان ماه قسم ، آسمان دلش تنگ است// سکوت آينه ها سوت و کور و بي رنگ است// تــو نيســـتي و عــدالـــت به انــزوا رفـــته// به جاي آن همه جا رنگ و بوي نيرنگ است// وَ جــاده هــا همه از دوري ات پريشـــانند// وَ در مسير رسيدن به تو ، غمِ سنگ است//...
دلم غرق نگاه آخرت ماند// غريب من، غم پهناورت ماند// فرستادي به ميدان اکبرت را// ميان معرکه پيغمبرت ماند// از آن بغض نگاه گريه دارت// که خيره بر گلوي اصغرت ماند...// من و اهل حرم فهميده بوديم// کنار علقمه بال و پرت ماند// خدا را شکر بعد از رفتن تو//...
مذاکرات، در مجموع دو جنبه داشت؛ جنبه تبليغي و جنبه حقيقي. هر دو طرف به اندازه کافي در جنبه تبليغي خود را برنده مي‌دانند؛ پيگيري سخنان طرفهايي ايراني و امريکايي هر کدام به گونه‌اي است که خود را برنده نهايي معرفي مي‌کند. اما مطالعه متن توافق منتشر شده نشان مي‌دهد...
من حسين ابن علي حيدرم/ فاطمي ريحانه ي پيغمبرم/ جز ره خون طوفان شود در مدح من/ مادرم زهرا،محــــــــــــــمــد جد من/ کودکانم تشنه لب در خيمه اند/ آتش کين شما را هيمه اند / خسته جان لب تشنه يک جرعه آب/ بانگ هل من ناصرش ماند بي جواب/ از براي شعله هيمه اورند/ طفل شيري را ز خيمه اورند...
چه كنم كه واژه را نميتوانم تفسير كنم. ميدانيد مرز انتظار كجاست؟ آنجا كه قطره اشكي منتظر بارانيست . آهاي انتظار وقتي بسر آيي رفع عطش ميكنم و طلسم نحس تو را ميشكنم. ميترسم از خزان عمر . ميترسم زمانش فرار رسد و انتظار بسر نيايد . لحظه ها را ثانيه ها را به انتظار مي نشينم بار سنگين را بدوش ...
خودم ، وَ چشم پر اشکم فدايتان مولا/ که نذر کرده ام اکنون برايتان مولا.../ تمام زندگي ام نذر روزِ آمــدنت / وَ سرمه ي نگهِ من ، غبار پيرهنت/ بگير بال و پرم را که وقف تو کردم/ ز راه عشق تو يک لحظه بر نمي گردم/ ردم مکن ز درِ خويش ، بي نوا هستم/ تو پادشاه تريني و من گدا هستم...
مشنو از ني، ني نـواي بي نـواست/ بشنو از نـايي که بـا دل هم نـواست/ مشنو از ني، ني نواي ابتر است/ بشنو از نـايي که از ني برتر است/ ني نـواي بينوايي سر کند/ نـاي از دل، جلوه ي دلبر کند/ ني نفيرش چون دميده مي شود/ بـا نواي دل شنيده مي شود/ شور و حـال ني بود از ديگران/ ...
مي کنم تشريحي از يک ماجرا/ ماجراي پر بلاي کربلا/ کربلا يعني که قراني شدن/ در ره معبود قرباني شدن/ کربلا يعني که در راه خدا/ بر سر نيزه سر از تن جدا/ کربلا يعني که يک تاريخ غم/ يک جهان لبريز از ظلم و ستم/ کربلا يعني تبري داشتن / بغض دشمن را به دلها داشتن / کربلا يعني عليکم ...
از تو معجزه ي مسيح نمي خواهد صبر ايوب و زيبايي يوسف نمي خواهد ... با عشق آمده عشقش را مي خواهد ... صداقتش را ارج بنه ... مهرش را باور کن .. همدليش را بپذير ... همراهيش را خواهان باش .. با سکوت تنهايش نگذار .. سکوت غمش را تو بشکن به گاه خستگي تکيه گاهش باش...
چارتا ديوار سفيد و يه ستون و دوتا قالي// سيني و قندون قند و دوتا استکان خالي// چاييمون دم نکشيده ، تازه قوري رو گذاشتم// چقدر صفا اوردي اي مخاطب خيالي// اين روزا هوا که ابره ، دل من خيلي ميگيره// بارونم صفا نداره واسه آدمي که پيره// اينجا تو خونه نشستم چش براه دوتا مهمون// ولي نه من جايي ميرم نه کسي مياد وميره
سنگ فرش مرتب و منظمي که در سال هاي اخير ورودي روستا را زيباتر کرده است چون پرنيان زير پاست وقتي شوق ديدن زيبايي ها را در دل داشته باشي. زيبايي جنگل منطقه، طنين ترانه خواني پرندگان، سردي چشمه و آسماني که رنگ اصلي خودرا دارد، دل رباست...
برنامه چرا که نه در هر قسمت به سراغ يک شغل و حرفه ميرفت و مجري برنامه ( ندا جناب ) بعنوان يک شاگرد شروع به کار آموزي از استاد آن شغل مينمود و جالب اينکه به سرعت آن شغل را فرا مي گرفت و پس از آن به تنهايي شروع به کار ميکرد و جالبتر اينکه سراغ مشاغلي ميرفت که نه تنها در ايران بلکه ...
چشمم به راه مانده بيا ديگر از سفر/ بي صبر و بي قرار توگرديده ام پدر/ بابا ببين پر آبله گرديده پاي من/ سوغات بهر دختر خود کفش نو بخر/ پيراهن تنت ز چه رو پاره پاره است/ بابا بپوش پيرهني تازه را ببر/ عمه نماز نيمه شبش را نشسته خواند/ گويا که داشت از غم ياران تو خبر/ باباي من سرت...
آن سان که حراميان در ماه محرم الحرام حرمت و حريم سومين امام معصوم را شکستند فکر نمي کردند که آوازه اين حرمت شکني تا قرن ها و بلکه تا قيام قيامت گوش شنواي فلک را پرکند و اهل زمين را داغدار و ماتم زده. در باره عزاداري زمينيان زياد ديده ايم و شنيده ايم اما عزاداري اسمان و اهل ان را هنوز که هنوز است تصوير و صدا نداريم که با چشم و گوش سر بشنفيم وديده تر کنيم