<   <<   51   52   53   54   55   >>   >

دليـل يکتـائي
 دليـل يکتـائي
اي مردم ، بپرهيزيد از خشم خدائي که شما را از يک تن آفريد و جفت وي را از او آفريد و از آن ها مردان و زنان در جهان بپراکند ، و بپرهيزيد از عذاب خدائي که داوري و زينهار به سوي او مي بريد و همچنين بپرهيزيد از قطع رحم و بريدن از خويشاوندان که خداوند بر شما ديده بان و گوشوان است
سجاده ي راز
 سجاده ي راز
عشقي مي خواهد پاک و شفاف به زلاليت آب روان به لطافت باران و به سر زندگي شبنم بر گونه هاي گلبرگ ... اتصالي مي خواهد از جنس نور که وجود تاريکش را روشن کند غبار از چشمانش بگيرد و تيرگي ها را از قلبش بشويد .. وجود خاليش را تو صاحب شو به گلدسته هاي مهرت آرامش کن...
سنگرهاي تبليغي
 سنگرهاي تبليغي
چشمهايم دنبالشان مي‌دويد و براي دلم فالله خير حافظاً و هو أرحم الراحمين مي‌خواندم و ذره ذره وجودم سنگيني فرسنگها فاصله را تا يا ليتنا کنّا معک حس مي‌کرد. اينکه چه گذشت و چه شد که به مسجد جامع امام حسن مجتبي عليه السلام در شهرک شهيد بروجردي رسيديم، بايد گفت بماند و وقت خواننده ارزشمند.
خيال سبز حرم
 خيال سبز حرم
اين چشم ها بهانه ي ارباب مي کند // شش گوشه اش دوباره دلم آب مي کند // ياد حرم نمي رود از خاطرم دگر// جان مرا گرفته و بي تاب مي کند //صحنش ز بس که مايه ي آرام و صفاست // چشمان بي قرار مرا خواب مي کند
سقوطِ آزاد
 سقوطِ آزاد
قدم مي زنم و قدم مي زنم تا زماني که سرم را بلند کنم و ببينم جايي ايستاده ام که ... مي پيچم به سمتي که هميشه مي نشستيم گوشه اي و هي حرف مي زديم و حرف مي زديم و با هم بر مي گشتيم خانه. همان جايي که نگاهمان را گره مي زديم. مي روم سر ِ قبر ِ کسي که ...
شمس و قمر
 شمس و قمر
شمسْ حسين است و قمرْ ساقي است/ همـــچو ســتاره ، رخِ آن باقـــي است/ جاده ي بين الحرمين پيش رو/ دل ، حرم اين برود ، يا که او ؟/ نــور رخِ مــــــــاه ، بتابد به دل/ حسِ جنون ، روي بيارد به دل/ آه ! که ناگاه روم سمت ماه/ با نگه خواهش و رويي سياه/ شرح دهم حاجت خود در برش/ ...
غم دل زينب
 غم دل زينب
در شب شام غــريبان تنـم ازتب مي سوخت/ جان من ازتـب وازغم دل زيـنب مي سوخت/ در دل آتــش ودودعـمّـــه پــرســـتارم بـــود/ خيمه ها ودل زينب همه آنـشب مي سوخت/ کــودکـــا ني هـمـه آواره ي صحـــراي بــلا/ سيــنه ها ازغم واندوه لــبا لب مي سـوخت/ نالــه ي ...
دلِ حر
 دلِ حر
رسيد و در تب ديدار عشق لب واکرد/ تمام شرم خودش را دوباره معنا کرد:/ دهيد اذن که جان را فدا کنم آقا/ زقوم ننگ خودم را جدا کنم آقا/ پيام من برسانيد بر رسول حرم خدا کند که ببخشد مرا خداي کرم/ مسيح قافله تا شرم حر تماشا کرد/ به يک نگاه دل زخمي اش مداوا کرد/ به نغز گفت "ارفع رأسک" عزيز آزاده/ ...
جَلد حرم
 جَلد حرم
و خورشيد ، که چند روزي است جايش در آسمان خالي است کبوترهايي خسته بال ، که پيداست ديگر رمق پرواز ندارند پنجره هايي بسته و گلدان هايي شکسته بر لبِ حوض هاي يخ زده و خالي از ماهي... و در اين ميان يک نفر انگار دلش بي قرارتر از هميشه است اين روزها کار هر روز غروبش ، قدم زدن بر روي برگ هاي خشک و بي جان است همان برگ هايي که روزي نور ...
عبور سرخ
 عبور سرخ
کدامين اقيانوس ، دل توست که بر پسرانت گريه نکردي و بر کدام ملک عطوفت فرمان مي راندي که وقتي برادرت فرات را سيراب مي نمود ، تو علي اکبر را در دجله چشمانت ، غسل دادي دروازه کوفه ، هنوز مُهر «اسکتوا» ي تو را بر لب دارد و زنگ هاي شتران هنوز ايستاده اند ...
نگاهي بر ايتام نوازي
 نگاهي بر ايتام نوازي
اگر به راستي ما يتيم هستيم پس کو دست نوازشي و کجاست نگاه مهرباني که بني هاشم بخصوص خاندان امامت بر ايتام داشتند.قيه(س) در ذهن مي آورد آن روز که پدرش خواهرزاده اش "حميده"با زبان نوازش و التفات فهميد که ديگر پدر ندارد. او به خوبي يادش مي آيدکه حسين (ع) به حميده فرمود: اگر پدر ...
امان از اسارت
 امان از اسارت
امان از قتلگه ، از شمر ملعون/ امان از تل زينب ، قلبِ محزون/ امان از چادر و از معجر او/ امان از چوب محمل ، از سر او/ امان از صورت محزون عمه/ امان از اين دل پر خون عمه/ امان از خار و خس ، در پاي طفلان/ امان از خسته حالي در بيابان/ امان از خشکي لب هاي زينب/ امان از تاولِ پاهــاي زينب/ امان از سيليِ آن لااُبالي...
ديوانگي از حرف تا عمل
 ديوانگي از حرف تا عمل
اگر چه در روايات داريم که حتي تباکي (نمايش گريه) براي امام حسين هم پسنديده است اما من در اين مطلب سعي مي کنم به بحث ديگري به نام ديوانگان حسيني بپردازم، در اين سال ها خيل افراد و هيأت هاي مذهبي خودشان را ديوانه حسين عليه السلام مي نامند و رفتارهايي مي کنند که در توجيه ... آن، به همان ديوانگي براي اباعبدالله استناد مي کنند. انواع بدعت هاي بي مفهوم وبعضاً مضر در عزاداري هاي، اشعار نامناسب، صداهاي ناموزون، رفتارهاي نامأنوس و ... از مواردي هستند که به بهانه ي ديوانگي براي امام حسين عليه السل
اميد کاروان
 اميد کاروان
علم بر دوش و ساقي سوي دريا/ وَ چشم کودکان بر مشــک سقا/ عطش بر جان طفلان ، حمله ور شد/ نگاه آب از اين غصه ، تَر شد/ تمام کودکان ، چشم انتظارند/ ولي انگار قدري بي قرارند/ عمو ، تنها اميد کاروان است/ دلش درياست ، چشمش آسمان است/ يکي گهواره مي جنبانَد ، انگار/ وَ لالاييِ غم ، مي خوانَد انگار/ لالا لالا ، بخواب آرام جانم/ منم مثل تو هستم ، تشنه کامم/ لالا لالا گلم گرديده خسته/ عمو عباس رفته ، برنگشته/
روضه ي سرخ
 روضه ي سرخ
ناحيه مقدسه ، را شيعه ها ، حتي در محرم هم کم ميخوانند . معمولا فقط ظهر و عصر عاشورا ميخوانند . غير شيعه ها نميدانند چرا ... علتش را نميفهمند شيعه ها اما خوب ميدانند طاقت آوردن پاي روضه ي حضرت ولي عصر (عج) بر سيد الشهداء (عليه اسلام ) کار ساده اي نيست ... ناحيه مقدسه يعني روضه خواندن منتقم بر مظلوم يعني روضه خواندن شاهد کربلا بر مقتول کربلا يعني روضه خواندن فرزند ِ فاطمه(س) بر فرزند ِ فاطمه (س) يا صاحب الزمان آجرک الله مولا چقدر اين چندروز سنگين
الفباي جنون
 الفباي جنون
باز بر چشمان تو زل مي زنم/ از دلم تا صحن تو ، پل مي زنم/ چون الفباي جنون از بَر کنم/ از غمت چشمان خود را تر کنم/ آتش عشقت به جانم مي زند/ تير غم ، بر ديدگانم مي زند/ داغ تو ، خون در دل ما مي کند/ چشم هايت ، آه ! غوغا ميکند/دست من دائم گدايي ميکند/ دست تو مشکل گشايي ميکند/ يا ابوفاضل ادب در نام توست/ مرغ دل در آرزوي بام توست/ بال و پر ده ، در قفس افتاده را/ کن نگاهي از نفس افتاده را/ معدن دردم که درمانم تويي/ من شبم ، ماه درخشانم تويي/ يا
يک جنس ديگرِ گريه
 يک جنس ديگرِ گريه
صبر کن ابراهيم! دست نگه دار! تا همين جا هم رو سفيد شدي.. همين که دلت به قرباني فرزند رضايت داد، راضي ام.. لا يکلف الله نفسا الا وسعها.. بيش از اين نمي خواهم.. قرباني ات را پذيرفتم.. نگران چه هستي؟! در ميان فرزندانت، هست کسي که کار نيمه تمامت را تمام کند.. نگاه کن! مي بيني؟ مهر پسر چنان در دلش جا گرفته که در دل تو، آن زمان که اسماعيلت از شکار باز مي گشت، که نظر بر بالايش افکندي و دلت از مهرش لبريز شد، که مستحق آزمايش من شدي.. اما: لا يکلف الله نفسا الا وس
پوسته و هسته
 پوسته و هسته
پسته و فندق و بادام را پوسته اي است که نگاهبان هسته است و رسيدن به هسته فقط در گذر از آن ميسر مي شود.حال اگر عده اي در طول عمر خويش پسته را پاس دارند و در جايگاهي رفيع بگذارند و صرفاً به ليسيدن پوسته ي آن بسنده کنند، نه تنها از خاصيت هسته، طرفي نبسته اند؛ که به حماقت هم متهم خواهند شد. از سوي ديگر آن ها که چنين منظره اي را به نظاره نشسته اند، ناخود آگاه يا به پسته شک مي کنند و يا به صاحبان پسته ناشناسي که پسته، باري بر دوش شان است و بندي بر چشم و گوش شان.
رضوان الهي
 رضوان الهي
اين کدامين غم است که با شادي جمع مي شود و نه تنها جمع مي شود که بهجت آفرين و شيرين و زيبا و دلگشاست؟ و نه تنها دل گشا، که از هر شادي دلگشاتر است؛ چه رازي در اين غم نهفته است؟ در اين مصيبت که عظيم است علي جميع اهل الاسلام و گران است علي جميع اهل السماوات؛ چه رازي است در اين مصيبت؟ که هيچ گاه سرد نمي شود و چونان چشمه جوشان و خروشان، محبت آفرين است؟ «اين حسين کيست که عالم همه ديوانه اوست؟»
طبيب  ِ جان
 طبيب ِ جان
مي خواهم از تو بگويم ... ناگفته هايم را در نداي تو بشنوم و ننوشته هايم را در نقاشي چشمانت بخوانم ... مي خواهم باز گشايم نه سفره ي دل که کوله بار وجود را ... بر گرفته هايم را باز شمارم و جامانده هايم را بيابم خطاهايم را شمرده و لطفت را فراتر از حال خود بيابم ... مي خواهم دل زخمي خويش را با زخم جان و اشک نگاه به اميد مرهمي از درمان به سوي تو آورم ... به تسکيني از اميد هاي واهي خسته شده ام مهر تو را به درمانش نياز دارم ... از بودن در دست گرداب هاي زمان خسته

<   <<   51   52   53   54   55   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003