لبخند ژکوند
تمامي گمانه زني ها پيرامون رابطه ايران و آمريکا در طي هفته هاي اخير بر بستري از روياهاي صادقانه ( شايد هم غافلانه ) شکل گرفت . در بسياري از تحليل هايي که در اين خصوص مي خواندم فقط در ظاهر تحليل ديدم ، نه محتواي داشتند و نه آينده نگري بلکه فقط به شيوه هايي که بايد بکارگرفته شود تا يران دو کشور با هم به گفتگو بنشينند اشاره شده بود . خوب گيريم روساي دو جمهور باهم به گفتگو نشستند ، کدام يک از اين آرزوهايي که در طي اين چند هفته ، رسانه ها از آن ياد کرده بودند به واقعيت خواهد نشست ؟ کدام يک از گرفتاري
سنگ بزرگ
شايد در خصوص خيلي از اتفاقاتي که در کشور رخ مي دهد ، افکار عمومي منتظر شنيدن جنبه هاي مختلف آن و توضيح و ارائه دلايل منطقي براي آن رخ داد هستند ولي انگار قرار نيست اين خواسته بر حق افکار عمومي به ثمر بنشيند . مشکلي که پر بيراه نيست اگر قسمت قابل توجهي از آن را بعد از کسر سهم ناچيز برخي از مسئولين محترم و بي گناه بر دوش اصحاب رسانه بياندازيم .
وقتي که کودک بوديم براي حروف البفا ارزش بسيار زيادي قائل بوديم ، مخصوصاً در سالهاي ابتدايي که با اين دوستان خوب روبرو شديم ، هيجاني صد چندان از پاکي و
آن روي سکه
ترکيه که در مرحله اخير بازي آمريکا در اين مناقشه ديگر از خود بي خود شده بود و حتي در مواقعي از ارباب خود هم جلوتر حرکت مي کرد ، در خيال خود همراهي در حمله نظامي به سوريه را در سر مي پروراند و با توهم اين مسئله که بعد از پيروزي ، به دنبال سهمي قابل ملاحظه در سوريه باشد ، تمام توان نظامي و ديپلماتيک خود را براي بروز اين نبرد به کار برد ولي با توافق آمريکا و روسيه به يکباره حس تيمي فوتبالي را پيدا کرد که در دقيقه 95 بازي ( آنهم ثانيه هاي آخر وقت اضافه ) گُلي را از حريف دريافت کرده باشد .
مُهر شهادت
بار دگر بال و پرم ميدهي/
وعده ي بامي دگرم مي دهي/
باز هوايي شده مرغ دلم/
سوي تو راهي شده مرغ دلم/
هجر تو آتش به پرم مي زند/
وصل تو دائم به سرم مي زند/
جرعه اي از عشق به کامم بريز/
يا ز مي وصل ، به جامم بريز/
عبد تو هستم ، شه طوسي رضا/
اختر و مه ، شمس شموسي رضا/
دست تمناي من و دامنت/
جان و تن من به فداي تنت/
درگذر از جرم و خطاهاي من/
کن نگهي بر دل رسواي من/
معدن دردم ، تو طبيبي رضا/
بي کس و يارم ، تو حبيبي رضا/
پاي اين انقلاب مي مانيم
روزگاري در اين حوالي شهر بوي باروت و دود و خردل داشت/
حال سکوي افتخار مزار تا بخواهيد قهرمان دارد/
قسمتش بوده اينچنين انگار... در ميان بهشت آغوشش/
پيش تابوت کهنه اي يک زن جاي فرزند استخوان دارد
/
زنگ را مرشد جماران زد... شهر غرق حماسه شد ديديم
گود ميدان زورخانه ي جنگ پشت در پشت پهلوان دارد
وزن تابوت روي شانه ي شهر مثل داغ شهيد سنگين بود/
پهلوانان ولي نمي ميرند تا که اين انقلاب جان دارد/
گر چه قفل عقيده را جمعي با کليد فريب دزديدند
من ولي شک ندارم اين کشور باز هم مرد "ديده بان" دا
يهود، گاو، مذاکره
يهود تسليم شد ولي نه از ته دل. تسليم شد چون ديگر بهانه اي نداشت. تسليم شد چون خداوند را قوي تر از خود ديد. در حقيقت يهود تسليم قانون خود شد که ميگويد : در مقابل قوي ، خفيف باش و در مقابل ضعيف ، قوي. قرآن عزيز حالت پذيرش و تسليم يهود را اينگونه به تصوير مي کشد. قالوا الآن جئت بالحق فذبحوها و ما کادوا يفعلون. به اهانت موجود در کلام يهوديان توجه کنيد. گو اينکه تا الآن سخن خدا مبهم بوده و اينان بخاطر ابهامي که در بيان خداي متعال وجود داشته ، سر از حق و حقيقت در نمي آوردند. ميگويند : الآن حق روشن شد.
نقطه ي رهايي
ميان قافيه ها سوز ربنايي نيست/
و اين که حال و هواي غزل خدايي نيست/
براي خلوت زيباي بنده و معبود/
در ازدهام خيابان شعر جايي نيست/
هزار بيت سرودم هزار هزار افسوس
براي بندگي شاعرانه نايي نيست/
زبان طبع مرا بسته معصيت انگار/
که هر چه گوش فرا مي دهم صدايي نيست/
به انتهاي سفر مي رسد غزل اما/هميشه آخر خط نقطه ي رهايي نيست/و اين که حال و هواي غزل خدايي نيست
خورشيد غزل
تنگ است دل براي تو يا ثامن الحجج/
اي جان من فداي تو يا ثامن الحجج/
مثل كبوتريست دل من كه مي پرد/
هر لحظه در هواي تو يا ثامن الحجج/
آقاي مهربان كه طبيب دل مني/
درد من و دواي تو يا ثامن الحجج/
دست من و نگاه من و عرض حال من/
لطف تو و عطاي تو يا ثامن الحجج/
عشق آشناي داغ تو اي هشتمين امام/
خورشيد خاك پاي تو يا ثامن الحجج/
فرمانرواي كشور عشق دل مني/
هان اين منم : گداي تو يا ثامن الحجج/
بگذار عاشق تو شود زائر تو در/
مشهد ؟! ... نه ! ... كربلاي تو يا ثامن الحجج/
کاسه ي گدايي
در دل غصه ام امان دادند/
برکاتي از آسمان دادند/
رفته بودم ز دست اما باز/
به تن مرده روح و جان دادند/
تا که اسم بهشت را بردم/
حرم ات را به من نشان دادند/
من گدا بودم از ازل که مرا/
سر اين سفره آب و نان دادند/
چه شد اصلا خودم نمي دانم/
سهم ما را به آهوان دادند؟!/
دل به دل راه دارد آقا جان/
من چه کاري به اين و آن دارم؟!/
کرم ات را هزار مرتبه شکر/
که مرا پيش ات آشيان دادند/
حرم ات واقعا شلوغ شده/
چقدر پيش پات جان دادند/
کاسه ام پر شد از گدايي تو/
ديگر
برگردان
روزهاي آرام و بدون خبرهاي داغ از سوريه شايد براي خيلي از مردم جاي سوال داشته باشد . اينکه چه شد روسيه علي رغم تلاشهاي زياد رسانه اي ما براي القاء جو مثبت از نقشش در سوريه ، ترجيح داد مانند هميشه منافعش را در لابي هاي پشت پرده با آمريکا ببيند و اينکه چه شد که خبرهايي از پرده دوم نمايش ايالات متحده آمريکا در منطقه به گوش مي رسد ... همه و همه شايد فقط و فقط بخشي از سناريوي بازيگرداني آمريکا در خاورميانه باشد . البته آمريکا در خاورميانه لقمه اي بزرگتر از دهانش را برداشته و خود را به طور همزمان در چن









