<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

  چرا آمريكا رفراندوم برگزار نمي كند؟!
مدتهاست كه برخي افراد اصرار دارند حضور پرشور مردم در انتخاباتها و راهپيمايي ها را به عنوان اثبات مردمي بودن و مقبول بودن حكومت تلقي نكنند و مدام و به هر بهانه اي برگزاري رفراندوم در خصوص نوع حكومت را طلب مي كنند. اين منتقدان كساني هستند كه خيلي دوست دارند ولايت فقيه از اين حكومت حذف و حكومتي شبيه حكومت آمريكا و غرب در آن تأسيس گردند، اما همين افراد هرگز نمي گويند چرا غرب و آمريكا براي تغيير يا تعيين نوع حكومت هاي خود رفراندوم برگزار نمي كنند؟! نه حكومت انگلستان كه از نوع پادشاهي است و نه حكومت
  واي اگر سفله شود معتبر!
واي اگـــر سفــــله شــود معتــبر/ ميشود ازخويـش وخــدا بـي خبر / ســفله به جايي چـورسـد،ميشود/ مايه ي رســوايي وبــس دردسر/ عــلم فـلاطـون اگــر آمــوزد او/ باز سفــــــيه است ونـــدارد ثمر/ گرچه بود بار کــتابـش بـــدوش/ يَحـــمِلُ اســفار بود مثــل خـــر/ هِــر نـــتوانـد که شـناســد ز بِر/ چــونکه نـــدارد زمعـارف خبر/ قندوقـروت است بــــرايش يکي/ زهــرهـلاهــل بــــود اورا شکر/ هرچه بخوانيش توياسين بگوش/ کلّه ي پوکش نپــــذ يـــرد اثـــر/ سفله چوديوارخرابه است وبس/ تکيه مکن ا
  چشم نگران
تا شبي آتش عشق تو به جانم افتاد/ پرده از صورت پيدا و نهانم افتاد/ خرمن عقل مرا سوخت نگاهي مرطوب/ نظرم سوي تو اي ماه گمانم افتاد !/ كفرم از فكر ملاقات تو بود آه ببخش/ آنچه در حالت مستي ز زبانم افتاد !/ تو كه هستي كه من غمزده‌ي خونين دل/ زير پاهاي تو حتّي نتوانم افتاد ؟!/ با تو خوش بود دل اكنون گله از اين دارم/ كه چرا كار به كار دگرانم افتاد !/ عشق و رسوايي و بيچارگي و دربدري / چه كنم قرعه ‌ي مهرت به زيانم افتاد/ من ز خود بي خبرم ، دل به نگاهت دادن/ اتّفاقيست
  طوفاني از اضطراب
بانگ دعوت به پرواز تو بر گلدسته هاي عشق اشک را به سمت خود مي کشاند و به شوق گفتگوي با تو ، روح در سبکبالي پروازي از جان مي کرد و بر مناره ها نداي موذن را در سکوتي از اشک شوق بر جان خسته مي نشاند ... آنگاه که در دلتنگي ها کاسه ي صبرم لبريز شده و بغض در فرياد خاموش خود به دنبال مامني براي شکستن مي گشت و مژه ها طوفان چشم را در لابه لاي ديوارهاي نازک خود سر پوشي از فروکشي طغيانش قرار مي داد تا ساحل گونه را در آشفتگي رسواي نگاه هاي تيز مردمان نکند خانه ي تو چه مامن و محفل انسي
  ضرورت راهنما در زندگي
شايد کمتر کسي پيدا شود که ضرورت داشتن مرجع در شريعت را نداند و مي­توان گفت تقريباً غير از مغرضين و يا کساني که موضوع مرجعيت برايشان درست حل نشده ديگر کسي شبهه و اشکالي براي داشتن مرجعيت در شريعت مطرح نمي­کند زيرا لزوم رجوع به متخصص براي همه روشن است و هيچ عقل سليمي رجوع به متخصص را منکر نمي­شود بلکه آن را ضروري هم مي­داند. اما متأسفانه مرجعيت در طريقت براي بسياري از افراد، حتي بسياري از اهل شريعت هنوز کاملا جا نيافتاده. شايد علت اصلي در اين ابهام علاوه بر شيطنتهايي که نمي­خواهند کسي طريق الي
  چند سوال جدي
ايشان 2 سوال مطرح مي كرد، اول اين كه اگر اين واقعه اتفاق افتاده است چرا اجازه ي تحقيق و پژوهش در خصوص آن داده نمي شود؟ و سوال ديگر اين كه اگر چنين اتفاقي در اروپا افتاده، پس چرا مردم فلسطين بايد تاوان آن جنايت را بدهند؟ احمدي نژاد با اين سوال، اسرائيل و حاميانش را طوري آچمز مي كرد كه هرگز نتوانستند پاسخ هيچ يك از اين سوالها را بدهند و البته كه اين عدم پاسخگويي را هرگز نمي توان موجب مظلوميت اسرائيل و مشروعيت اين حرامزاده ي جغرافيايي برداشت نمود، بلكه يك گام در اثبات ماهيت اسرائيل بايد تلقي گردد.
  خوش به سعادت دنيا
چه خوش نشسته ايد بر دل ِ کويري که هر لحظه اش با شما از گلستان زيباتر و از هر باغ مصفا تر است و چه زمزمي چشانده ايد با اين سقاخانه ها ،به کام مردمي که عطش ، ناي زندگي را از سينه هاشان گرفته است . و نه کوير! نه! که هرکه را با چشم و گوش بسته و غرق در غفلت راهي بوستان کنند ، خيال ِ کوير دارد و از بوستان چيزي نميفهمد . و اين شرح حال مني است که با چشم بسته از گناه ، نميبينم خيل ملائکي را که به گفته ي بهجت عارفان ، درآسمان بين الحرمين ايران ، گاه به پابوس کريم ميروند و گاه به دستبوس کريمه مي آيد
  رسم کريمان
قلم را ، دفترم را دوست دارم/ واين طبع ترم را دوست دارم/ چقدر اينکه برايت ، در زيارت/ غزل مي آورم را دوست دارم/ يکي از اين سحرها شاعرم کرد/ سحرهاي حرم را دوست دارم/ سحرها در شبستان گوهرشاد/ نماز مادرم را دوست دارم/ نگينش را همين مشهد خريدم/ چقدر انگشترم را دوست دارم/ ميان عاشقان دل شکسته/ غم ِ دور و برم را دوست دارم/ زني برقع زده از زائرانت/ که گفت از بندرم را دوست دارم/ تمام کشورم را دوست داري/ تمام کشورم را دوست دارم/ به لطف آن سه باري که مي آيي/ جهان ديگرم را دوست دارم/ شف
  دلِ نابلد
من و دلواپسي و چشم تر و گنبد تو/ قلب سوزان و دلي پر شرر و گنبد تو/ جاده ي عشــــق تو و پايِ دل نابلدم/ و تنِ خسته ي اين در به در و گنبد تو/ آسماني شده ام در هوس بام شما/ قصه ي مـــرغ دل و بال و پر و گنبد تو/ صحـــــن آيينه و يک زائر و چشماني خيس/ که دعــــاي سرِشب تا ســـــحر و گنبد تو/ وَ دخـــــيل مـــــن بيچاره به دامانت آه/ نالـــــــه ي مــــادر و نذر پدر و گنبد تو/ فاطــــمه ، جانِ رضا از دل من راضي باش/ ورنه من هستم و دستي به سر و گنبد تو/
  برادري سكولار و ارتجاع
ازنكات قابل توجه وعبرت آموز بحران سوريه اتحاد دو خط به ظاهر مخالف در عرصه منطقه است تركيه سكولار در كنار عربستان مرتجع وتكفيري هاي دوآتشه قرار گرفته اند تركيه اي كه دين را از سياست جدا مي داند وخود را متعلق به عصر جديد مي داند در كنار وهم پيمان وپشتيبان سلفي ها ووهابي هايي گشته كه هم چيز را با ديد ديني مي بينند آن هم دين مرتجعانه ومتحجرانه كه هر پيشرفتي را بدعت مي خوانند پيوند اين دوجبهه وجريان به ظاهر مانعه الجمع مي رساند برخلاف آنچه كه در ظاهر تصور مي شود اين دو تفكر داراي مشتركات وگ

<   <<   101   102   103   104   105   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003