طوافِ غزل
از داغ توست اينکه سرم مي خورد زمين ...
قول و غزل ببين به برم مي خورد زمين ...
خورشيد دائما ز تو لبريز مي شود ...
آيينه هم به صحن حرم مي خورد زمين ...
دارد غزل طواف تو را مي کند ولي ...
در وصفتان دوباره قلم مي خورد زمين ...
سنگين تر از غم تو غمي نيست يا رضا ...
از غصه ي شماست که غم مي خورد زمين ...
بغضم شکست و اشک نشد مرهم ِ دلم ...
امشب نگاهِ چشم ترم مي خورد زمين ...
داغ تو تاب از دل بي تاب من ببرد ...
از داغ توست اينکه سرم مي خورد زمين ...
لب ِ روي گسل
لبخند تو مانند عسل بود هميشه ...
اَبروي تو مصراع غزل بود هميشه ...
هر مردُمک سبز تو در قرنيه ي چشم ...
سيّاره ي زيباي زحل بود هميشه ...
موهاي حنايي ِ رهاگشته ي ِ در باد ...
يادآور طغيان جَمَل بود هميشه ...
در منظره ي لرزشِ لبخندِ نگاهت ...
انگار لبت روي گُسل بود هميشه ...
يک لحظه تماشاي تو عمري است دوباره ...
اين نکته پر از بحث و جدل بود هميشه ... شاعر که دلش را به تو مي داد ندانست ...
دل بردنِ تو حدّ ِاَقل بود هميشه ...
ماهِ سرگردان
اي شب تيره به چاه نگهت زنداني ..
ماه در پيش رُخت شهره به سرگرداني ..
سروها محو تماشاي قدت پنهاني ! ..
شدهام عاشق تو ، گرچه خودت مي داني ! ..
بهرهام نيست ز عشق تو بجز حيراني ..
طرح چشمم شده از دوري تو باراني ..
طاق ابروي تو محراب نمازم شده است ..
نام تو ساده ترين راز و نيازم شده است ..
جان فداي تو که جان نيست برايم بي تو ..
هيچ ميلي به جهان نيست برايم بي تو ..
زندگي غير زيان نيست برايم بي تو ..
چه بهاري که خزان نيست برايم بي تو ..
چهره مرگ نها
حديثِ سلسله
الا که جاني و جانانه ام سلام آقا ..
گداي کهنه اين خانه ام سلام آقا ..
الا که مقصد پرواز دل بود حرمت ..
فداي تو سر و جانم کم منو کرمت ..
من آمدم که مرا نزد خويش جا بدهي ..
کبوترانه به دستت مرا غذا بدهي ..
تمام عمر چو گردي برآستان تو ام ..
نگاه مرحمتي کن گداي خوان تو ام ..
اگر چه قلب مدينه زرفتنت خون بود ..
ولي قدوم تو براهل مرو ميمون بود ..
حديث سلسله تو کمند پاي دلم ..
به شرط آنکه تو باشي شروطهاي دلم ..
خدا به علم بسي وجهه و نسب داده ..
تو را که عالم آل نبي لقب داده
ضامنِ غزل
اي آسمان هشتم ! حالي به ما بده ! ..
لطفي بکن به بال و پر ما رضا بده ..
ما را کبوتر حرم خويش فرض کن ..
کتفي بگير از ما ، بالي به ما بده ..
باشد ! قبول ! حق داري ضامن غزل ..
ما نيستيم لايق امّا شما بده ! ..
اي شمع سبز پوش ، در اين شب گرفتگي ..
درسي به نام عشق به پروانه ها بده ..
اي نام روشن تو در آفاق منتشر ..
درکي به هر پرنده ز نور و صدا بده ..
بين من و تو پنجره اي باز حايل است ..
فولاد چشمهاي مرا هم جلا بده ! ..
يک جرعه کربلا ! به من اين خواهش مرا
پاي پياده تا آسمان (3)
نزديک حرم حضرت عباس شد... مي دويد... نميگذاشتند کوله را داخل ببرد، سپرد به يکي از دوستانش و رفت داخل حرم... سيل جمعيت آنقدر زياد بود که قدم هاي او را از او گرفتند و با حرکت جمعيت جلو ميرفت... آنقدر جلو که رسيد به ضريح... يا ابوالفضل... يه ضريح کوچک... يه حرم کوچک... در تصورات قبل سفر اينگونه نبود... روضه هايي که سالها ميشنيد همه اش يکجا برايش نمايان شد... خب ضريح بايدم کوچک باشد... نه دستي نه سري...
دختران مرواريد
مي شنويد ؟! با شما هستم اي گوشهاي نا شنواي قلبهاي سنگي ، مي شنويد ؟! تقاضاهايي که در کرناهاي بزرگ و عظيم الجثه رسانه اي دنيا ، حتي جايي ندارند براي ابراز ... فرياد مظلوميت فرزندي از فرزندان امت اسلام ... فرزنداني که در گذشته اي نه چندان دور جزئي از سرزمين مان بودند ... شايد اين روزها ديگر در قلمرو مرزهاي خاکي ما نباشند ، ولي همچنان در مر کز قلمرو مرزهاي عقيدتي مان ، سرزنده ، حضور دارند ... مردماني از جنس نور و آسمان ... مردماني که ادعاي دوستي اهل بيت (ع) را آشکارا در اين آسمان غبار گرفته فرياد
پرونده هاي پرنده
سالهاست که که در کشورمان به بهانه هاي مختلف و در رويدادهاي خاص ، هميشه مي شنويم که چون فلان دستگاه يا نهاد ، در مورد خاصي به درستي وظايف خود را عملي نکرده است پس بايد به اين کوتاهي رسيدگي شود و طبق اصل 76 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران اين وظيفه بر عهده مجلس شوراي اسلامي گذاشته شده است : " مجلس شوراي اسلامي حق تحقيق و تفحص در تمام امور کشور را دارد " ... خوب تا اينجاي کار که اصلاً مشکلي هم نيست و همه چيز خوب است ... ولي وقتي به آمار تحقيق و تفحص هاي انجام شده از سوي مجلس محترم نگاهي مي انداز
پاي پياده
ديگر توان گفتن درد را نداشت، بغض سنگين تر و قدم ها آرام تر... غم هم پر زخم تر...
سه روز پياده روي گذشت... زود گذشت... کاش سالها ادامه داشت... خيلي چيزها مانده بود که نديده بود... هر از گاهي مدد ميگرفت و ميخواند:
نام تو امد و هوايي شديم... قدم قدم با تو خدايي شديم... پاي پياده کربلايي شديم... آمده اربعين... سپاهت را ببين... خوشا که ياور تو باشيم... علي اکبر تو باشيم
سلام ما به پيکر بي سرت... به خشکي لب علي اصغرت... به گريه هاي زينب مضطرت... اي حسيـــــــــــن...
چه ميتواند بگويد... مصيبت ها ر
پيامبر روشني
يا محمد شده ديوانه ي رويت دل ما ...
دائما مست مي جام سبويت دل ما ...
اي فداي تو که صد معجزه بر پا کردي ...
غنچه ي دين خدارا تو شکوفا کردي ...
يا محمد همه از داغ غمت حيرانند ...
تا سحر جن وملک واله وسرگردانند ...
توبه رحلت نرسيدي تو شدي کشته ي حق ...
شد دل عاشق تو عاقبت آغشته ي حق
...
اي شهيدي که جهاني به تو ايمان دارد ...
اينهمه دهر به عشق تو مسلمان دارد ...
گرچه يک عده به اسلام تو توهين کردند ...
گرچه با بي هنري خون به دل دين کردند ...
ما ولي پاي تو تا آخر جا









