<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

طوفاني از غم
 طوفاني از غم
بيا که قبله اَبناء آدم است اينجا /فراز صحنه تاريخ عالَم است اينجا بسر خُرام در اين شهر نور و مرکز وحي / که جايگاه رسول مکرّم است اينجا ترا که بوسه بر اين آستانه روزي شد/ دل شکسته بياور که مَحرم است اينجا نشسته گرد غريبي بر آستان بقيع / بريز اشک که طوفاني از غم است اينجا فروغ ماه و نگاهِ فرشتگانِ خدا / چراغ روشن شبهاي مُظلِم است اينجا نسيم هر شب و روزش غمي جدا دارد / هزار گونه غم و درد توأم است اينجا
شاعران  بخوانند
 شاعران بخوانند
به نام او که آرام کننده قلبهاست و نور اميد هر جنبده اي روي کره خاکي است .به نام او که به عشقش ترانه مي سرايم .همکاران عزيزم مي دانيد که ترانه سرايي سخت ترين بخش از کار سرودن شعر در بين شاعران است .يعني کار ترانه سرايي از ساير بخشهاي سرودن شعر مثل غزل ، شعر سپيد وغيره سخت تر ومشکل تر است . در حاليکه اغلب آهنگ سازان وقتي يک ترانه شسته ورفته را مي بينند و از ترانه سرا مي خرند فکر مي کنند که ترانه سرا در عرض چند دقيقه مثل آب روان اشعار در ذهنش ريخته و اينچنين ترانه مي سرايند. در حاليکه همه شما ت
مانده است رد پاي تو...
 مانده است رد پاي تو...
مانده است رد پاي تو در شعرهاي من/ ديگر نمي رسد به تو حتي صداي من/ من هيچ وقت از تو شکايت نمي کنم/ بگذار جرم دوريمان را به پاي من/ من حاضرم به هر مرضي مبتلا شوم/ تنها اگر به دست تو باشد دواي من/ هر واژه اي که روي لبت رفت شعر شد/ يادت به خير شاعر بي ادعاي من/ برگرد و مثل قبل مرا تا خدا ببر/ محبوب من، فرشته ي انسان نماي من/
آسيب شناسي عزاداري
 آسيب شناسي عزاداري
غالبا برنامه ريزي صحيحي براي انجام مراسم ندارند، نه از گويندگان مجرب و توانا دعوت مي کنند و نه ساير موارد شرعي را رعايت مي نمايند مثلا : الف : صداي بلندگوي مجالس براي بسياري از بيماران آزار دهنده است ب : در دادن طعام اصول شرعي و بعضا بهداشتي و اجتماعي رعايت نميشود ج : باني فقط بفکر مجلس آرايي ظاهري است نه عزاداري واقعي د: هنگام خواندن مصيبت توسط مداحان و روحاني ، بجاي حزن و اندوه و يا حالت آن ، صداي خنده برخي که دم در ورودي مجلس نشسته يا ايستاده اند به گ
دنياي ما
 دنياي ما
در دنيا گشت مي زدم.همان دنياي خيال خودم.گمان نمي کردم اينقدر از من و خواسته هايم فاصله داشته باشد... فکر مي کردم هر چيزي را که نفسم مي خواهد بايد برايش مهيا کنم ... فکر مي کردم هر چيزي را که در دنيا مي بينم و دلم مي خواهد بايد براي دلم آماده اش کنم... اينها همه فکر بود ... وقتي از همه ي اينها گذشتم که به من اينطور فهماندند : از دنيا به اندازه ي نيازت بردار و نه بيشتر... اين حرف مرا به خودم آورد ... به ياد کلام استاد صفايي افتادم که گفت : ما در دنيا روزه داريم و آخرت افطار مي کنيم! آخ
مديريت شهري رشت
 مديريت شهري رشت
در اين مطلب نمي خواهم منكر زحمات شهرداري و شوراي شهر رشت شوم، چرا كه اجراي پروژه عظيمي مانند طرح جمع آوري فاضلاب شهر رشت كه با حمايت مالي صندوق جهاني پول در سراسر شهرستان رشت در دست اجراست، شرايط مديريت شهري را از حـــــالت ....
يکي دو جرعه تغزّل
 يکي دو جرعه تغزّل
مـضـمـون بـه دور قـافـيـه ها در طــواف بـود/ شـاعـر درسـت در وســط يـک مـصــاف بـود/ جـايـي مـيان گفتن و کـتمان نـشسته بـود/ نـيـمـي ز تـيــغ مـسـت غـزل در غـلاف بـود/ طـبعـش به داغ تشنگـي اش سوگـوار بـود/ شـايـد يـکـي دو جـرعـه تـغـزّل کـفـاف بـود/ در مـصـرعـش تــجـانـس امـيـد و بـيــم بـود/ گـويـي مــيـان خــوف و رجــا ائــتــلاف بـود/
تقابل رنگها
 تقابل رنگها
رنگ قرمز گفت با رنگ سياه/ خانه ويران مي­کني با يک نگاه/ مردمان از روي تو در وحشتند/ با حضورت در غم و در حسرتند/ گفت با وي ، بي تکلف آن سياه/ بر سيه رويي من کردي نگاه؟/ گر نيم همچون تو زيبا رو و مست/ بر سيه روزي من کس دل نبست/ در تو زيبايي و عشق است و سرور/ رنگ من از هرچه زيبايي به دور/ غصه و غم گشته با رنگم اجين/ خنده ها با ديدنم گردد حزين/ / هيچ پرسيدي ز من، رنگم چرا/
موج يعني اخم هاي تو
 موج يعني اخم هاي تو
حالا امشب دريا متولد شد در چشم هاي تو که بگويد موج يعني اخم هاي تو خروش يعني طعنه هاي تو سرود زندگي يعني صداي تو حالا ماه متولد شد بين موهاي تو... انگار روي گونه هاي تو تا بگويد هلال يعني قطعه اي از سيماي تو گوشه اي از گونه هاي تو حالا آسمان متولد شده در دست هاي تو تا بفهمد قنوت يعني بين انگشت هاي تو...دعا يعني ذکر لب هاي تو و چقدر شب آرامش گرفته از نيت هاي تو....و سکوتش وام دار نگاه معنا دار توست اين روز ها چقدر منتظر جلوه کردنت بودم و چقدر خوش رنگ آمدي مهتاب سر بسته مي گويم چقدر با مهر آمدي
جوانه هاي آتش
 جوانه هاي آتش
نه هيزم شکن بودم که سپيداري را ازپاي درآورده باشم ، و دل پرنده اي را شکسته باشم و نه با لهجه تبر آشنا که گويش جوانه ها را به سُخره گرفته باشم... پس اين همه هيزم از کجا در من جمع شده...؟ اين همه آتش از کجا در من زبانه مي کشد که با زبان قاصدک ها بيگانه شدم و هيچ قاصدي خبر از "برداً سلاما " نمي آورد... ؟!
با چتر بيا و آبروداري كن
 با چتر بيا و آبروداري كن
ابريست هوا فصل پريشــاني ما/ غم آمده شادمان به مهماني ما/ با چتـــــر بيـــــا و آبــروداري کن/ امـــــروز تــو در هواي باراني ما/ // اي روي تو مهـــــر عالــــم آراي دلم/ اي چشـــــــــم تو اميد تماشاي دلم/ تاکي من و دل چشم به در بنشينيم/ خود را بگـــــذار لحظه اي جاي دلم/چادر زده غم به ساحت منظره ها/ شب آمـــــــده تا نهايت حنجره ها
پارسي بلاگ
 پارسي بلاگ
تو يک سايت وزيني بي بديلي ... تو خوش عطري تو چاي زنجبيلي ... از آن ساعت که وبلاگ آفريدم ... دگر روي قلم ، کاغذ نديدم ... از آن روزي که عضوت گشته ام ... به خيل کاربران پيوسته ام من ... من از قم او ز مشهد از نهاوند ... يکي ديگر ز تهران از دماوند ... يکي از کازرون از يزد از تفت ... يکي سمنان و از دزفول و از رشت ...
بايد دست به کار شد
 بايد دست به کار شد
يکي از دلايل مهم ايجاد احساس نا امني و تشنج در بين جامعه ، مباحث مربوط به مشکلات و نارسائيهاي اقتصادي است ... مباحثي که اين روزها بدجور بر روح و روان مردم کشورمان اثر منفي گذاشته است ... مردمي که هميشه با سعه صدر با مشکلات بزرگتر از اين برخورد کرده و آنرا پشت سر گذاشته اند ولي نمي شود انتظارات از مردم در اين زمينه را تا اين حد هم بالا برد ... در اين فضاي متلاطم ، به دنبال مقصر گشتن چيزي را نه درست مي کند و نه عوض ... بهتر است با حفظ آرامش و بررسي مجدد و بازنگري هاي تقريباً اساسي در ساختار اقتصاد
تب ِ عشق
 تب ِ عشق
به همين سادگي! همه چيز با يك تب شروع شد! بچه‌ها كه تب كنند، مادر، بي‌تاب مي‌شود! مادر كه بي‌تاب شود؛ دنيا براي پدر سياه مي‌شود! خانه‌اي كه اهلش بر هم عاشق باشند، همينطور است! يك نفر اگر تب كند، تمام ِ در و ديوار ِ خانه بيمار مي‌شوند! قرار شد پدر و مادر براي شفاي بچه‌ها سه روز روزه بگيرند. پدر و مادر كه روزه بگيرند، بچه‌ها هم، همراه مي‌شوند! خانه‌اي كه اهلش بر هم عاشق باشند، همينطور است! پدر اگر نيت ِ روزه كند، رمضان مي‌شود انگار! تمام ِ خانه، روزه‌دار مي‌شوند!
يک جو حياء و غيرت!
 يک جو حياء و غيرت!
بازار شلوغ بود، کنار پياده رو با دخترم ايستاده بودم تا همسرم از خريد برگردد. کنارم مرد ميانسالي ايستاده بود، دختر خانمي نزديک مرد شد و گفت: بابا دو تومن بده. بعد هم نگاهي عجيب به من و دخترم کرد. يا آدم نديده بود يا طلبه نديده بود! از اينکه نگاهم به همچون موجودي افتاده بود، خجالت کشيدم. هم به جاي خودش خجالت کشيدم و بيشتر هم براي پدرش. توصيفش را نه به ياد دارم و نه بلد هستم و نه حياء اقتضاء مي‌کند که گفت. پسران نوجوان و جواني بودند که خود آگاه يا ناخودآگاه نگاه‌هاي کوتاه و يا مستمر خود را روانه
رطب خورده...
 رطب خورده...
با توجه به اين که مجلس، سالهاست تحت هدايت شما و دوستان و اقوام تان از علي مطهري و باهنر و توکلي و نادران و امثال ايشان به جاي تصويب قوانين کارگشا به مقابله با دولت است، و با آشکارتر شدن همت شخص شما به سوال از رييس جمهور، رفتارتان را در تضاد با اين جمله ي قديمي "رطب خورده، منع رطب کي کند؟" مي دانم که برگرفته از سيره و احاديث ديني و فقهي است، چرا که: آقاي علي لاريجاني! همانطوري که شما دفاع از حقوق و جايگاه مجلس را تنها وظيفه ي مهم خود مي دانيد، آقاي رييس جمهور هم به غلط همين وظيفه را در خود حس مي
ماهي ها
 ماهي ها
يادم هست بچه كه بودم يه سال عيد يه ماهي كوچولوي قرمز خريده بودم يه ذره از اين ماهيه بزرگتربود . درست سر سال تحويل خودشو از تنگ انداخت بيرون . جلدي گرفتمش و انداختمش توي تنگ . بهش گفتم : آخه احمق جون ! بيرون از آب كه نميتوني نفس بكشي ! . امّا اون بازم خودشو انداخت بيرون .حالا ننداز بيرون كي بنداز بيرون !! ... امّا حالا مي فهمم چرا خودشو از توي تنگ مي انداخته بيرون !
عکس هاي پارک  بوجاق
 عکس هاي پارک بوجاق
پارک ملي بوجاق محل رسيدن سفيدرود به درياي خزر است. اينجا زيستگاه بيش از 239 گونه‌ مختلف پرنده و 50 گونه ماهي به شمار ميرود... پارک ملي بوجاق در استان گيلان قرار دارد... فاصله از مرکز استان: 40 کيلومتر است. زمان تصويربرداري: شهريور 1391...
بي انصاف...
 بي انصاف...
من ساده مي گرفتم حرف هايت را....و چقدر ساده مي شدم برايت....و چه زود خط مي خوردم از خاطره هايت....من ساده مي گرفتم اين باد آرام روي جاده هاي خاکي زندگي را...و چقدر ساده محو مي شدند رد پاهاي خسته ام....و چه زود گم مي شدم پشت نگاه برگشته ات.... چقدر ساده فکر مي کردم رفتنت را....پشت سر نگاه نکردنت را....و حتي نشنيدن صداي بغض هاي در آسمان شکسته ام را...من چقدر ساده فکر مي کردم برگشتنت را....و ساده دوباره خصوصي شدنم را......بي هوا...بي مقدمه شدم يکي مثل همه......شدم يکي کمتر از همه......
قفس چشمانت
 قفس چشمانت
افتاده در اين سر هوس چشمانت/ شد حبس دلم در قفس چشمانت/ مي‌دانم گرچه بر نخواهد آمد/ اين قلب رميده از پس چشمانت/ سبزي ، تو خود بهار هستي اي عشق/ سرشار از انتظار هستي اي عشق/ من مي‌دانم سري به ما خواهي زد/ از بسكه بزرگوار هستي اي عشق/

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003