<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

نوبت زندگي شد!
 نوبت زندگي شد!
اينک بعد از ظهر عاشوراست و حسينِ مظلوم و يارانش بدست ظاهرالصلاة هايي چون ما کشته شده اند، اينک حسينِ شهيد افتاده بر خاک تفتان کربلا، مرمل بالدما است و ما ناهار ظهر عاشورايمان را از سفره ي بابرکتش نوش جان کرده ايم، اينک مي توانيم مانند لشکر ابن زياد به زندگي مان بازگرديم. مي دانم تلخ مي نويسم ولي آيا جز اين است؟! مگر در لشگر يزيد نبودند کساني که گريستند ولي نِگريستند؟! ما نيز به رسم عادت و به رسم اين که بسان لشکر شرک، با اکثريت باشيم اکنون عزاداري هايمان را کرده ايم و مي توانيم برسيم به زندگي مان
خورشيد تشنه
 خورشيد تشنه
رکاب دوست کجا و "من خراب کجا؟"/ "ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا"/ بخواب و دم مزن از عشق و شعله و شمشير.../ که خواب مانده کجا، گرد آن رکاب کجا/ تو خواب ماندي و خورشيد تشنه را کشتند/ که "قوم خواب" کجا، نور آفتاب کجا/ به شام مي رسي و اسب بي سوار حسين/ کنون روان کجايي بدين شتاب! کجا؟
غــم  ِ آسمان
 غــم ِ آسمان
لالايي اصغرِ من... ذکر لب رباب است ... يک دختر سه ساله حالِ دلش خراب است ... ساقي سوار بر اسب ، قلبش پرا از اميد است ... مشکي به دوش دارد در جستجوي آب است ... زينب ميان خيمه آشفته است حالش ... انگار در دل او تشويش و اضطراب است ... گويي که آسمان هم دارد غمي به سينه ... يک ابــر تـــيره و تار بر روي آفتـــاب است
غزل خنجر
 غزل خنجر
از حال خود نداشت خبر، خنجر / آمد به دستبوسيِ سر ، خنجر / وقتي بريد حلق پسر را تير / افتاد بر گلوي پدر ، خنجر ! / مي‌مرد انتظار ، بر اين رگها / خود را نمي كشيد اگر خنجر / بر خود نهيب زد : اسمائيل است / بر اين گلو ندارد اثر ، خنجر / بشتاب ، آبرويت را لطفاً / با دست خويش بيش مبر ، خنجر!! / انّا اعطيناک الکوثر را خواند ... صلّ لربّکَ وانحر ... خنجر !! خود را عقب كشيد ، خدايا ، نه !! تاب وتوان نداشت دگر ، خنجر چيزي شبيه آه خدا چون سيل انگار موج مي
لبيک يا حسين
 لبيک يا حسين
شب عاشوراي حسيني ... خيابان ها شهر ما ... دسته هاي عزاداري در جنب و خروش ... صداي مرا مي شنوي برادر؟ ... اين هياهو ... اين صداهاي جور و واجور ... اين طبل هاي تو خالي ... اين شيپورهاي از نفس افتاده ... آيا اجازه خواهند داد صدايم به گوش تو برسد؟آيا فرا تر از اين ازدحام شلوغ طنين صداي امام شهيدت را مي شنوي؟
راه و رسم عاشقي
 راه و رسم عاشقي
«عقبه بن قيس» از امام محمد باقر (عليه­السلام) نقل مي­کند که فرمودند: هر کس که قبر امام حسين (عليه­السلام) را در روز عاشورا زيارت کند و اشک از چشمانش سرازير شود، در روز قيامت خداوند را در حالي ملاقات مي­کند که براي او ثواب «دو هزار حج»، «دو هزار عمره» و «دو هزار جنگ در راه خدا» نوشته مي­شود. ثواب هر حج و عمره و جنگ او، همانند ثواب کسي است که اين اعمال را در کنار رسول خدا (صلي­الله­عليه­وآله) و ائمه­ي راشدين (عليهم­السلام) انجام داده باشد. «عقبه بن قيس» از حضرت مي­پرسد: کسي که از حرم آن
مير لشكر
 مير لشكر
عباس(ع) اطراف را نگاه ميکند.. حبيب ابن مظاهر پر کشيده.. حُر بي يزيد رياحي پر کشيده.. اکبر،جوان رشيد امام پيش از همه اهل بيت پر کشيده.. قاسم،نوجوان برادر پر کشيده.. برادران مادريش پر کشيدند.. عون،پسر خواهرش زينب پر کشيده.. عباس(ع) مانده بود و حسين(ع) و اصغر(ع) و سجاد(ع).. سجاد(ع) سخت بيمار بود.. اصغر(ع) شش ماهه اي بيش نبود.. ديگر کسي نمانده بود که به ميدان برود.. يا عباس(ع) بايد ميرفت و يا برادر.. عباس(ع) ادب را از مادر آموخته بود.. مادر، به او آموخته بود
عکاسي از ماسوله
 عکاسي از ماسوله
ماسوله در 32 کيلومتري جنوب غربي شهرستان فومن واقع شده و با قدمتي 800 ساله، با شماره 1090 در فهرست آثار ملي به ثبت رسيده است. اختلاف ارتفاع از بلندترين نقطه تا پايين‌ترين سطح روستا قريب 100 متر است و همين مسئله موجب پيدايش معابري منحصربفرد شده که اکثراً بام خانه‌هاي پاييني ...
آسمانِ تب دار
 آسمانِ تب دار
درون رود تصويرش چه گيسويي مرتب داشت/ به صورت -از شکست نور- ابرويي مورب داشت/ شبيه ماه بود و آب‌ها را جذب خود مي‌کرد/ فرات از او به وجد آمد، نه از مدي که هر شب داشت/ همين که دست‌هايش پر شد و مي‌خواست مشتي آب.../ ولي ديد آسماني را که از هرم عطش تب داشت...
دشت عطش
 دشت عطش
گوينــــــد كه مرد خستــه مي فهمد آب/ در چشمه، سبو شكسـته ميفهمد آب/ از دشت عطـش ، عبور كن مي فهمي/ لبهــــــــاي تناس بستــه مي فهمد آب/ اي صاحب عشــــق بي نشان ادركني/ اي قائــــــــــــم بـزم عاشــــقان ادركني/ آدينه رسيـــــــــد و چشمـــــها منتظرند/ يا مهــــــدي آخــــــــر الزمــــان ادركني....
ساقي تشنه
 ساقي تشنه
دستي که حال و روزش يک ادعا نبود/ پايي که – آه – ديگر انگار پا نبود/ چشمي که تير را در آغوش مي فشرد/ امَا هنوز اين همة ماجرا نبود/ فرقي نمي کند که سپر داشت يا نداشت/ يا عکس شير بر علمش بود يا نبود/ درياي خون گرفته اي از اسب و نيزه را/ انگار هيچکس بجز او ناخدا نبود/ دندان خشم بر بند مشک مي فشرد/
برادر زهير بن قين
 برادر زهير بن قين
چاقو مي‌رفت لاي گوشت‌ها، گوشت‌هاي شتر. صبح سرش را بريده بودند. دسته‌ي عزا که نزديک شده بود محمود چاقو را فرو کرده بود توي هشتي زير گلويش، چند بار. پاهاي شتر سست شده بودند و نشته بود روي زمين. آخر سر هم گردن بريده شده بود. حالا داشتند گوشت‌هايش را خرد مي‌کردند. آرش چاقوي تيزي داشت. گوشت‌ها را تکه مي‌کرد. و تکه مي‌کرد و تکه مي‌کرد تا اين که چاقو رفت روي انگشت شصت. جرح و خون و دستمال و پانسمان و «تشريف ببريد! ديگه نيازي به جناب عالي نيست.» اين شوخي محمود بود.‌ آرش کاپشنش را پوشيد و خداحافظي کرد و آ
ارثيه پدري ...
 ارثيه پدري ...
اينکه مشايي مي گويد کسي نمي تواند جلوي هدفش که رسيدن به تخت رياست جمهوري است را بگيريد يعني چه ؟! يعني اگر در فيلتر اول رد صلاحيت بشويد چه مي کنيد ؟! اين حرف کم بوي تهديد نمي دهد ... فکر نکنم آنقدر بزرگ شده باشد که فکر اعلام تهديد به نظام را در سر بپروراند .ديگر حقه علم عثمان کردن مظلوميت دکتر ، خيلي قديمي شده ....
کوتاه با طعم سپيد!
 کوتاه با طعم سپيد!
دغدغه هاي اين روزها ... درگيري من با من است اما در اين بين واژه ها دست از حس ام نمي کشند لاقل کلمات برايم صادقانه ماندند !! شعر اول: آب در هاون کوبيدن يعني من که واژه ها را به جبر به رقص شعر در مي آورم ... .... شعر دوم: روي ديوار زندان نقش پرنده اي در حسرت پرواز پَر پَر شد ... .... شعر سوم: اينجا شعري قدم مي زد کلماتي به صف
مدير GEM tv کيست؟
 مدير GEM tv کيست؟
مدتي است شبکه اي فارسي زبان در دنياي امواج ماهواره قد علم کرده است که ظاهرا از دست و دلبازي گردانندگان آن خبر ميدهد. شبکه اي که ديگر خبري ازتبليغات صد من يک غاز انواع داروهاي بي اصل و نصب و .. نيست و تمام تبليغاتش به يک موسسه توريستي دانشگاهي و چند محصول معروف خلاصه ميشود و البته آنچه که عيان است اينکه با اين تبليغات محدود نمي توان از پس مديريت يک مجموعه وسيع بر آمد . پس قضيه از چه قرار است. مجله ميراب
دنيا محوري غربي
 دنيا محوري غربي
امام حسين (عليه­السلام) قيام کرد تا اين نظام ارزشي و دروغين معاويه را رسوا سازد و انسان را از اسارت زمين و زيورهاي دنيوي نجات دهد. آن حضرت قيام کرد تا راه فراموش شده­ي آسمان را به مردم نشان دهد، راهي که در آن، ارزش واقعي خود را در پشت کردن به تعلّقات دنيوي و رسيدن به قلّه­هاي معنويت و انسانيت ببينند. اصولا در مقام بصيرت عظماي امام حسين (عليه­السلام) دو شاخصه به چشم مي­خورد: اولّين شاخصه آن است که در نزد ايشان تنها کسي که بزرگ است خداي سبحان است و دومين شاخصه هم اين است
براي خيابان هاي رشت
 براي خيابان هاي رشت
استفاده از پتانسيل کوچه ها در شرايطي که خيابان هاي اصلي شهر فاقد ظرفيت و کيفيت لازم هستند، کارگشاي موقت مناسبي براي فرار از ترافيک شهري هستند اما وضعيت ناهمواري هاي کوچه ها معمولاً آدم را پشيمان مي کند و به همين لحاظ به نظر مي رسد برخي فعاليت هايي که در ايجاد خيابان ها و بولوارهاي جديد در برخي نقاط شهر انجام شده است بايد با روند سريعتري ادامه يابد که اين مسئله نيازمند نيازسنجي و برنامه ريزي عاجلانه در اين بخش است.
آب سالم
 آب سالم
همه مواد محلول در آب، نامطلوب نيستند. به عنوان نمونه آب تقريباً خالص مقطر طعم بي مزه دارد. در ضمن آب با در نظر گرفتن اجزاي محلول حالت تعادلي دارد. در واقع آب به صورت کاملاً خالص براي نوشيدن مطبوع نيست بلکه ناخالصي ها طعم آب را مشخص مي کنند. استاندارد مقادير اين ناخاصي ها بسته به شرايط در کشورهاي مختلف مي تواند متفاوت باشد که استاندارد ملي ايران براي حداکثر مجاز جامدات محلول در آب(TDS) رقم 1500mg/l مي باشد. البته بررسي ها نشان داده است کاهش TDS به زير 500 ميلي گرم در ليتر در کاهش طعم شوري آب مؤثر
سفيرِ مکتبِ توحيد
 سفيرِ مکتبِ توحيد
سلام باد به مِهري که ماه صورت بود /سلام باد به ماهي که مِهر سيرت بود/ سلام باد به جسمي که جانِ عاشق از اوست/سلام باد به جاني که فيضِ خلقت بود/ سلام باد به مَردي که روحِ مردي داشت/زرگواري او فوق هر فضيلت بود/ سلام باد به عقلِ بسيطِ پورِ عقيل/که سينه اش صدف ِ گوهرِ ولايت بود/ سلام باد به مسلم تَبلورِ اسلام/که گِرد کعبه ي توحيد در زيارت بود/ رحيم و آينه ي رحمت خدا رويش/کريم و پاي بسر آيتِ کرامت بود
يادگار برادر
 يادگار برادر
دلش به رفتنت راضي نمي‌شد أحلي من عسل ات را که شنيد چشم بر هم نهاد و با اشک اذن ِ ميدانت داد! نه کلاه‌خود و نه زره! هيچ لباس ِ رزمي بر تنت راست نمي‌آمد! عمه، عمامه دور سرت پيچيد و عمو زره بر قامت نحيفت پوشاند سخت به آغوشت کشيد، بي‌تاب گريست بي‌تاب‌تر تماشايت کرد لاحول و لاقوه الا بالله اي خواند و بر مرکبت نشاند تو از خيمه‌گاه بيرون شدي و جان از تن ِ عمو... فخرج علينا غلامٌ کانَ وجهُه شقّه قمر...

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003