<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

نقد K.R.G
 نقد K.R.G
شايد يکي از حربه هايي که ايالات متحده و اسرائيل در پيشبرد اهداف خود بسيار استفاده مي کنند والبته اين تکثر در دفعات استفاده ، هنوز هم باعث نشده که مورد شناخت از سوي کشورهاي تحت هجمه وارد شده ، قرار نگرفته ، تفرقه افکني ميان گروهها و اقوام مختلف آن کشور است ... در تاريخ پر از فراز و نشيب کشور ماهم کم از اين ترفندها نبوده که در خيلي از موارد هم به نتايج نسبي رسيده ولي در اکثر موارد با هوشياري مردم غيور کشور مان ، با همان شدتي که برنامه ريزي شده بود ، به خود دشمنان اين مرز وبوم ، بر گشت ... يکي از م
سفرنامه تبليغي محرم2
 سفرنامه تبليغي محرم2
ساک هارو گذاشتيم تو سر پرستي و کم کم اتاق مرتب و خلوت رو تبديل به يک اتاق فرهنگي شلوغ کرديم .ماژيک ، کتاب ، مطالب ، جوايز، همه چيز رو با ذوق ريختيم وسط اتاق . شخصا عقيده داشتم کار فرهنگي بايد دريک محيط به هم ريخته انجام بشه که رنگبندي مقواها و مداد رنگي ها روح رو زنده کنه و انگيزه رو بالا ببره . بايد فضاهاي خالي از نگاهت حذف بشه و جاش فقط وسايل کار باشه تا ناخود آگاه حس کسالت و خستگي بت دست نده . تو هم باش دست ندي .خدا ميدونه چقد منتظر بودم زنگ ت
گره کور من و تو ...
 گره کور من و تو ...
نبض من دست توست... نبض احساسم... نبض نگاهم....حتي نبض نفس هايم....تو دستم را گرفته اي و با خودت هر کجا که مي خواهي مي کشاني.....احساسم را گرفته اي و گاه مي خنداني و گاه اشکش را در مي آوري... جان من دست توست ....جان من..... کمي فکر کن...اين جاني که در دست هايت مي فشاري چقدر نفس دارد.....گاهي تو داري با دلم حرف مي زني و من دارم مي سوزم.....گاهي تو با دلم راه مي روي و من دارم روي زمين غلت مي زنم.....تو گاه با دلم قهر مي کني و من دق مي کنم.....گاهي تو....گاهي من.....و هميشه راه همانجا مي رود ک
دو دانه خرما
 دو دانه خرما
از مشهد هاي نصفه نيمه هايي که هميشه داغ يک زيارت درست و درمان را به دلم ميگذاشت خسته شده بودم. براي همين به يک مشهد جانانه فکر ميکردم و از مولايم ميخواستم اگر لايقم , نصيبم کند که نصيبم شد و از شب اول محرم در حرم بيتونه کردم.از لذت نمازهاي به وقت صبح تا عشا در رواق هاي مختلف , از قرائت قرآن در روااق دار القران و گوشه نشيني در رواق دارالحجه که بسيار زيبا و ملکوتي ست ,از گذر صحن به صحن و خستگي پاها و همکلامي با زائريني که گويش هاشان يکي
حاتمي از قبيله قريش
 حاتمي از قبيله قريش
و گويند حاتمي بود طائي که در هر آنچه از مردانگي وجوانمردي که بگويي سر بود ازبذل‏ و بخشش و معرفت و رفاقت گرفته‏ تا جان و آبرو و شرف و بزرگي و گويند بارها مالش را با فقيران تقسيم کرد و کسي را دست خالي از باب کرامتش رد نکرد و حتي در جواب اسيري که طلب ياريش داشت و مالي در بساط نداشت خود را عوض او گرو گذاشت .... و باز گويند حاتمي بود که کل جود حاتم طائي به قدر بخشش يک روز او نمي رسيد و او همان حاتمي بود که جانش را در ره جوانمردي گذاشت و او همان حاتمي بود که
شبکه اهل بيت!
 شبکه اهل بيت!
چند روز مسافرت، باعث شد به يکي از شبکه هاي ماهواره اي که قبلاً وصفش را شنيده بودم تمرکز کنم. قبلاً در ميهماني هاي کوتاهي که به منزل برخي دوستان داشتم با شبکه هاي افراطي اهل تسنن تا حدودي مواجه شده بودم و اين که مباحث يک طرفه و بدون حضور طرف مقابل مطرح مي شد را در آن شبکه ها ديده بودم، اما با توجه به اين که بزرگان اهل تشيع پيش و بيش از بزرگان اهل تسنن بر لزوم حفظ وحت بين اهل تسنن و تشيع تأکيد دارند، به عنوان يک شيعه، بررسي شبکه هاي افراطي تشيع و انگيزه ي گردانندگان آن برايم اهميت داشت. شايد کسان
باكريمان كارها آسان بود
 باكريمان كارها آسان بود
يکي از نام­هاي خداوند متعال، نام مقدّس «جبّار» است. معناي اين نام آن است که خداوند متعال جبران کننده­ ي ­­گذشته­ هاي ماست. اگر کار اشتباهي انجام داده­ايد، بدانيد که خداوند جبران کننده است و اگر از روي صداقت با خداوند عهد ببنديد و از راه توبه وارد شويد او هم گذشته­ ي خراب ما را جبران کرده و کاري مي­کند که ديگران با نگاه تکريمي به شما نگاه کنند. کم نيستند انسان­هايي که گذشته­ي بسيار زشتي داشته و در فسق و فجور انگشت نما بوده­اند، اما در عين حال بعد از گذشت زماني از گذشته­ي خود توبه کردند و در صراط
صداي خورشيد
 صداي خورشيد
مرا به سوي خودش مي‌کشد صداي تو خورشيد ! / بگو چه سرّي جاريست از وراي تو خورشيد ! / بمان که قدري در سايه‌ات قرار بگيرم / مرو که تنگ دلم مي‌شود براي تو خورشيد ! / نگاه باغ چه شبها که خيس شبنم اشک است / به ياد تشنگي ظهر چشمهاي تو ، خورشيد ! / هنوز دست و دلم بوي روشناي تو دارد / هنوز بال و پرم مانده در هواي تو خورشيد ! / کوير ، صبر ، دل کوه ، مهرباني باران / و بر کدام غزل نيست رد پاي تو خورشيد! / و بر ستيغ کدام آسمان تو را بسرايم /
طوفان استعاره
 طوفان استعاره
بيهوده نيست قصة شور و شتابتان ... در عشق کرده است خدا انتخابتان ... آقا ! غروب جلوه‎اي از غربت شماست ... دُرد شفق چکيده ز جام شرابتان ... اصلاً عجيب نيست که خورشيد مايل است ... تا تشنه لب شهيد شود در رکابتان ... اي مشکهاي تشنه ، شما را قسم به عشق ... چيزي هنوز مانده ـ بگوييد ـ از آبتان !؟ ... لب تشنه بر نمي گردد اصغر شما ... معلوم بود اين خبر از اضطرابتان ... بر تارهاي گيسوي خود چنگ مي زند
من كوفي ام آيا؟
 من كوفي ام آيا؟
من کوفي ام زيرا ترا تنها نهادم / حق را به واقع لفظ بي معنا نهادم / من کوفي ام با اينکه نامت را هميشه / در ياد و خاطر حضرت بابا نهادم / من کوفي ام زيرا در اين آشوب بازار / حس حضورت را ببين حاشا نهادم / من کوفي ام زيرا ترا بين هياهو / گم کردم و در اصل خود را جا نهادم / من کوفي ام زيرا خدا را ديدم و حق... / حق و حقيقت را به زير پا نهادم
اسطوره هدايت گري
 اسطوره هدايت گري
وقتي امام با حرّ مواج شدند. خطاب به او فرمودند: «مردم کوفه مرا خواسته­اند و من آمده­ام تا جلو بدعت­ها را بگيرم». حرّ گفت: «من مأموريت دارم تا شما را اين­جا نگه دارم». حضرت فرمودند: اگر مي­خواهيد من برگردم». «إنَّ أهلَ مِصرِکُم کُتِبُوا إلَيَّ أن أقدُمَ عَلَينَا فَأمَّا إذَا کَرِهتَنِي أنصَرَفتُ عَنکُم ». سؤال اين است که معناي اين برگشتن چيست؟ امام چرا مي­خواستند برگردند؟ آيا از هدف خود که «إِنَّمَا خَرَجْتُ‏ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي‏» صرف نظر کردند؟ آيا از امر به معروف و نهي ا
10 نکته ي هيئتي
 10 نکته ي هيئتي
عزاداري براي امام حسين (ع) موجب بيداري روحيه ظلم ستيزي و وحدت زير سايه ي شناخت معارف اهل بيت عليهم السلام درماه پرشور محرم مي شود. آموخته ايم که هر چيز مثبتي نيز آفاتي دارد که ميزان تأثير گذاري و حيات آن را تحت تأثير قرار مي دهد. اين آفات تمام آن چيزهايي هستند که مواردي را که به آنها اشاره کرده ام را تحت الشعاع قرار مي دهند؛ که مهمترين آن ها را برمي شمارم، اميدوارم کساني که مي توانند، در گسترش و نشر اين مباحثِ بسيار مهم ياري نمايند:
شور ِ صبر
 شور ِ صبر
توي رگ‌هاي سرش درد ريخته بود؛ پيشاني و شقيقه‌ها. درد و درد ودرد. حالش را کرده بودند توي قوطي انگار. دستش را مي‌کشيد روي پيشاني‌اش و مدّاح را مي‌ديد که خوب مي‌خواند و خوب مي‌گرياند. چشم‌هايش خشک شده بودند. امّا نه مثل همه‌ي خشکي‌ها. به خشکي کوير طبس مي‌مانست. خشکي‌اي که هواپيماهاي بيگانه را گول مي‌زند. خشکي‌اي که طوفان در دلش دارد. و طوفان راه افتاد وقتي که مصيبت رسيد به صبر زينب سلام الله عليها وصبر زينت عابدين سلام الله عليه. طوفان؟! طوفان، وقت ِ صبر؟! بله! صبر حسيني عليه السلام يعني طوفان. صب
دينِ اسبي!
 دينِ اسبي!
از مدينه تا کربلا، امام حسين عليه السلام افراد بسياري را به آگاهي و همراهي در مبارزه با طاغوت دعوت کرد، اما آيا مي‌دانيد هر يک چه جوابي داشتند؟! در مقابل اين دعوت‌ها، افراد به شکلهاي مختلف ظاهر شدند و پاسخهاي متفاوت دادند. رد پاي اين گونه پاسخها را در جامعه امروزي هم مي‌توان مشاهده کرد. بعضي از اين پاسخها به قضاوت خوانندگان گذاشته مي‌شود، باشد که بيانديشيم که ما چگونه هستيم؟! وقتي کاروان کربلا به قصر مقاتل رسيد، امام خيمه‌اي را مشاهده فرمودند که نيزه‌اي جلوي آن کوبيده شده و اين نشان گر شجاعت
ديدار بي بازگشت
 ديدار بي بازگشت
كيفي در دست داشت ، آرام آرام از پله هاي سيماني جلوي در خانه اش پايين مي آمد . زير لب زمزمه هايي از صلوات بر لبانش جاري ، تسبيحي سياه با دانه هاي كوچك در بين انگشتانش تند تند رد مي شوند ، خيابان هاي شهر خلوت ، آسمان پوشيده از ابرهاي سياه ، دانه هاي گرد باران آرام آرام از آسمان ابري بر روي چادرش بوسه مي زنند ، با خوشرويي با عابران پياده احوال پرسي مي كند، مهرباني و خوش خلقيش زبا نزد اهل محل است . بچه ها هميشه منتظر قدمهاي آرام او هستند آنها هر روز جمعه جلوي در خانه هايشان منتظر گذر او هستند آخه او
خواب يک خرابه
 خواب يک خرابه
اگرچه يال او در خون نشسته است/ اگرچه تشنه و غمگين و خسته است/ چنان در خاك و خون مي تازد اين اسب/ كه دست باد را از پشت بسته است !/ نگاهي شد خراب يك خرابه/ شبي آشفت خواب يك خرابه/ ميان دستهاي كوچك عشق/ سري شد آفتاب يك خرابه/ مرا پروانه‌ها گر مي‌شناسند/ تو را گلهاي پرپر مي‌شناسند/ تو آنسان آشنا هستي كه حتي
رقص شمشير
 رقص شمشير
آفاقِ دو عالم همه پيش نظر توست/ خورشيدي و صد قرصِ قمر دور و بر توست/ خرگاه تو اکنون گذرِ جن و پري‌هاست/ پيچيده به بالاي دو عالم خبر توست/ در منطق ياران تو جانبازي ، عشق است/ پروردن عشّاق بدين‌سان ، هنر توست/ اين طفل به خون‌خفته در آغوشِ تو ـ‌‌اصغرـ/ آن شبه‌پيمبر ، علي اکبر ، پسر توست/ آن شير شبيخون‌زده بر لشکر دشمن/ عباس تو، سرلشکر تو ، بال و پر توست/ برخيز که اين قوم جهالت‌زده انگار/ از خاطرشان رفته که حيدر ، پدر توست/ برخيز و به رقص آور شمشير علي را قربان تو اين قوم ب
راه و  رسم ولايت مداري
 راه و رسم ولايت مداري
نکته­ ي بسيار مهم آن است که برخي از اين آقايان چندان نقيدي هم به ولايت و ولايت­مداري ندارند. آنان به عنوان «ولايت­مدراي» تنها به ديدي ابزاري نگريسته و آن را نردباني براي پيشرفت و ترقّي خود مي­بينند! اين آقايان که همان «ساکتين» يا «مدافعين» تمام قد فتنه هستند نه تنها صحنه­ ي سياست را عرصه­ اي براي احياي شعائر ديني و خدمت ­رساني به مردم نمي­ بينند، بلکه به آن به عنوان طعمه­ اي براي پيش­برد اهداف حزبي و شخصي خود مي­نگرند. بدون تعارف در ماجراي پيش آمده، رهبري از آبروي خود مايه گذاشت. ايشان از يک
آداب فيس بوق
 آداب فيس بوق
از بعد از جريان هشتاد و اشک و فتنه افرادي معلوم الحال ، واژه هاي جديدي بر سر زبان مردم افتاد که شايد تا آن زمان کمتر کسي در داخل آنها را شنيده بود و حتي کمتر آشنايي هم با آنها نداشتند و از پتانسيل هاي عظيم ،که در صورت بي توجهي شايد ميتوانستند آن چند ماه دفاع مقدس را طولاني تر کنند. کلماتي از قبيل فيس بوک، توييتر، اپوزوسيون، شبکه اجتماعي، فتنه گر، اغتشاش و ... . شبکه هاي اجتماعي مجازي يکي از اين واژه ها بود که به سرعت در ميان فتنه گران و سياهي لشگرهايشان (همان جوانان ساده لوح خياباني) رواج پيدا
چرايي خمس
 چرايي خمس
1 - از نظر شارع مقدس ، ادعاي همراهي خشک خشک و بدون مايه گذاشتن از جان و مال و آبرو و انجام فرائض برابر است با عدم همراهي. 2 - اگر شما واقعأ معتقد به شريعتي باشيد ، بايد براي پيشبرد آن شريعت کمک مادي بنمائيد وگرنه با زبان ، همه مي توانند ادعاي رفاقت کنند. 3 - خدا به پول شما نياز ندارد ، اما پرداخت خمس نوعي امتحان براي راستگوئي شماست ، چه شناخت خود شما از خودتان و چه شناخت خدا از شما. 4 - هر حزبي براي تقويت مرام و مسلک خود احتياج به منابع مادي دارد که هر عضوي ، بسته به توان مالي خود ، باي

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003