اتل متل يه دختر خيلي باباشو دوس داش ... با خواهرش رفيق بود برادراشو دوس داش ... وقتي باباش ميومد مي رف مي شِست رو پاهاش ... باباجونم با دستاش شونه مي زد به مــــوهاش ... دخترشو مي بوسيد صورتشو ناز مي کرد ... دخترک سه ساله حرفاشو آغاز مي کرد ... شيرين زبوني مي کرد ميگف : بابا... بابا جون دوسِت دارم هميشه از اينجا تا.....آسمون
يارب رميد مرغ وجودم ز ناله اي/ گويا كه ديد راس پدر را سه ساله اي/ برگ حجاب پاره شد و طشت زر شكست/ خورشيد سر برهنه شده بين هاله اي/ كنج خرابه ساحل آب فرات شد/ ساغر گرفت لاله و نوشيد ژاله اي/ گشته مدار گردش خورشيد سوي ماه/ گيسو فشاند نرگس و پژمرد لاله اي/ فيروزه بود يا شفق انگشتر غروب/ باران نوشت در صدف اسم جلاله اي/ / صياد عشق را چه سخن با كبوتر است/ دامي نهاده او به كمين غزاله اي
بازهم يک انتخابات ديگر و بازهم يک ديوانگي ديگر و بازهم يک مظلوم کشي ديگر ... نمي دانم اين چه سري است که هر زمان در ايلات متحده آمريکا يا اسرائيل به انتخابات نزديک مي شويم ، سران حاکم به فکر نشان دادن خودشان مي افتند ؟! البته اين فکر هم ، بد فکري نيست ، ولي اگر آن را با معيار ضرب المثل خودمان که مي گويد " عاقل از يک سوراخ دوبار گزيده نمي شود " بسنجيم ، آنوقت پي مي بريم که خيلي هم عاقل نيستند !!! البته اين خصوصيت دشمن است که بر سر دنيا اين جنين بي پروا به خون آشامي مي پردازد ؛ همانگونه که خداوند
ياد آر زكودكان غزه ... از بركه ي خون فشان غزه ... هر لحظه چو رعد مي خروشد ... بر صفحه ي آسمان غزه ... ياد آر زغنچه اي كه رويد ... هرلحظه به بوستان غزه ... بر آتش قهر خويش زايد ... آن دشنه ي دشمنان غزه ... ياد آر زكودكي كه جان داد ... در سينه ي مادران غزه ... گويي كه به خواب آرميدند ... جمعيت دوستان غزه انگار ندارد هيچ ساحل جانبازي بي كران غزه
کوير در برهوتش تو را شناور کرد/ خدا وزيد و تو را عاشقانه باور کرد/ خدا وزيد و تورا مثل ابر بالا برد/ گلوي خشک زمين را ز اشک تو تر کرد/ تو آن طراوت باراني اي ترنم سبز/ که حس خوب تو شعر مرا کبوتر کرد/ و بال و پر زدم و دور واژه ات گشتم/ وبال و پر زدم و باز هم دلم پر زد/ و از رديف خودش اين ترانه خارج شد/ خدا وزيد و غزل هم به خط ديگر زد
ماجرا از اونجايي شروع شد که دو سه هفته ي پيش اينجانب يک عدد امتحان کلاسي از شاگردان کلاسم گرفتم (البته خودم مراقبشون نبودم)، و وقتي برگه ها رو بهم تحويل دادن و خواستم صحيح شون کنم ديدم که به به! آثار تقلب به وضوح به چشم ميخورند! آونقدر برام واضح بود که حتي ميتونستم تشخيص بدم چه کسي از روي چه کسي تقلب کرده -تاکيد ميکنم: با اينکه خودم اصلا سر جلسه ي امتحانشون نبودم!- خلاصه اينکه ياد ايام افتادم! همون زمانهايي که دبيران و اساتيد محترم ميگفتند که: اگر تقلب کنيد ما ميفهميم ها!
حسين مانده است و بنيهاشميها... فقط همين چند ده نفر از قبيلهي خودش! . و كيست كه نداند تو عزيزترين ِ بنيهاشمي؟! . و كيست كه باور كند تو اولين ِ بنيهاشمي براي ميدان رفتن... . پيش ميآيي و اذن ِ ميدان ميطلبي... و پدر بيهيچ درنگ بيهيچ تأمل پاسخت ميدهد: برو... . به آغوشت ميكشد ميبويد و ميبوسد و اشك ميريزد و تو ميبيني كه در آغوش تو خم ميشود پير ميشود موي سرش سپيد ميشود . اكبر! برو! الان است كه پدر در آغوش تو جان دهد! .
در جمهوري اسلامي موشک ها ساخته نمي شوند، متولد مي شوند. آرام آرام قد مي کشند و مي شوند مايه ي مباهات امت شهيد پرور. موشک ها در جمهوري اسلامي متولد مي شوند، تا يک روز که ميان آسمان سوت کشان به پرواز در آمدند به ياد همه بياورند که تا وقتي مکتب عاشورا هست، هستند کساني که مقابل ظالم بي تفاوت نمي شينند. عاقبت بر سر تل آويو فرود مي آيند تا يک گوشه ي "واي اگ
کسي که چنين محبتهايي در دل دارد، همه وجود خود را صرف طرف مقابل ميکند و حاضر است براي از دست ندادن او به انوع و اقسام ذلت و خواري تن دهد. گمان نکنم دوست داشته باشيد گرفتار اين نوع مشکلات شويد، و جواني خود را در غم و اندوه و افسردگي سپري کنيد. پس مراقب افکار و رفتار خود باشيد. و به اين نکات عمل کنيد: 1. به هر ترتيبي که شده فکر او را از سر بيرون کنيد و ديگر به او نينديشيد. فکر کردن به او موجب ميشود تا ريسمان اسارت شما محکمتر شده و روز به روز، به اين مشکلات نزديکتر شويد. درست است که فکر ا
آتش عشق تو مولا سوخت ما را/پناهي ده به ما در قلب خود تا جان بگيريم و بخوانيمت که اي مولاي عشاق جهان صبر تمام است/در اين وادي که جورش ناتمام است/مرا ذکر تو اي مولا مدام است/بيا تا ما که عشاق تو هستيم/ و با اين تيرگي دل بر تو بستيم و دائم عاصي و توبه شکستيم/به عشق اين حضور انور تو/بمانيم پاک و خود را جلوه گر سازيم از نور الهي/بماني نزد ما تا شايد اين بار سراسر سينه هامان پر شود از مهر تو مولاي عشاق/ و شايد در رکاب عشق ما را هم نمائي کربلايي/الا نور خدايي که ما از تو جدائيم/بيا قربان صبرت که صبر ما
چه نفسگير است داغي كه نشود برايش ضجه زد! و فراغي كه در سهمگيني ِ لحظههايش نتوان جان داد! جان ِ حرم به جان ِ تو بند است كه جان نميدهي! و آرامش ِ حرم بسته به صلابت توست كه در هم نميشكني! اگر يك حرم اگر تمام ِ بقاياي ِ يك قبيله اگر تمام ِ بنيهاشم در تو بند نبود تو همان ساعت اول جان داده بودي... . بچهها را يكبهيك سوار بر مركب ميكني نوبت به سوار شدن ِ خودت ميرسد برميگردي سمت ِ قتلگاه... طنين ِ صداي ِ عباس در گوشت ميپيچد! ايها الناس! غضّوا ابصار
در قرآن کريم آمده است که خورشيد در حال حرکت است، اما دانشمندان معناي اين آيه را نميدانستند. به خورشيد و سيارههايي که در اطراف آن هستند، «منظومهي شمسي» ميگويند. به تازگي دانشمندان متوجه شدهاند که «منظومهي شمسي» در حال حرکت است، اما خبر نداشتند که قرآن کريم در 1400 سال قبل به اين مسأله اشاره کرده است. آسمان و زمين دود و گاز بودند: در قرآن کريم آمده است که در ابتدا آسمانها به صورت دود و گاز بودند. بعد اين دودها و گازها تبديل به سيارهها و ستارههاي مختلف شدند و آسمان و زمين پديد آ
بنا به دلايل زير حمايت از فلسطين درست بلکه لازم است: 1-امنيت ملي:طبق کارآمدترين دکترين امنيتي ما بايد تهديد را به خارج از مرزها برده تا امنيت ملي ما دچار آسيب نشود.فلسطين در خط مقدم مبارزه عليه صهيونيسم است واگر صهيونيسم در فلسطين موفق شود بعد از آن به نيل تا فرات انديشيده وکم کم پشروي مي کند واگر به مرزهاي ما نزديک شود خطرات امنيتي ونظامي و...چندين برابر خواهد شد. 2-منافع ملي ما ايجاب مي کند که به فلسطين ولب
حساسيت بحث مذاکره آمريکا با ايران به ويژه با پيروزي اوباما در انتخابات جدي تر مطرح مي شود. تا قبل از انتخابات آمريکا، بحث مذاکره فقط به عنوان يک بحث انتخاباتي تلقي مي شد چرا که نتيجه انتخابات تحت الشعاع کوچکترين سخنان و شعارهاي نامزدها بوده و هميشه حرفهاي مانند حمله يا مذاکره با ايران، چاشني اين بحث ها بوده است که همواره در همان حد حرف باقي مانده اند؛ اما پس از پايان يافتن انتخابات و پيروزي اوباما طرح دوباره رابطه با ايران جدي تر به نظر مي رسد اما در شرايطي که وضعيت اقتصادي و فشار وارده به مردم
آسمان، بودنش را از آن خانه دارد و جان ِ زمين، بند، در نفسهاي اهل ِ آن خانه است كوچه هر روز پهن ميكند بوسههايش را زير ِ قدمهاي اهل ِ آن خانه و آن خانه مست ميشود از دلانگيزي ِ حضور ِ ساكنانش . خانه، مست زمان، مات كوچه گرم ِ مباهات... . به ناگاه، زفير ِ نعرهاي ملكوت ِ كوچه را درهم ميشكند! دستهايي پليد خشمآلود و بيامان روي ِ در، نقش ِ نفرت ميزند! . هيزم آوردهاند و بند و ريسمان و شلاق... . صداي نعرهها بالا ميگيرد اگر علي از خانه
1- صداقت در نيت منتظر : يعني فرد منتظر قلبا انتظار موعود خود را داشته باشد که در بحث انتظار فرج تقريبا تمامي منتظران در نيت خالص هستند و صادقانه منتظر فرج مي باشند. 2- صداقت در گفتار منتظر : تقريبا تمامي منتظران در اين حوزه نيز حرفي براي زدن دارند و حداقل دعاي فرجي مي خوانند و براي سلامتي امام منتظر و براي فرج ايشان دعا مي کنند. 3- صداقت در رفتار منتظر : مهمترين حوزه انتظار رفتار منتظر است که صادقانه مي بايست اشاره کرد که برعکس "نيت" و "گفتار" ما در رفتار صادقانه منتظر نيستيم به چند مورد ا
پيجيده توي شهرمون بوي محرم دوباره ... دلِ تموم عاشقا شده پر از غم دوباره ... رو سرْدرِ خونه بابام ، يه پرچم سياه زده ... شک ندارم که پرچمو با بغض و اشک و آه زده ... تو مسجد محلمون صداي زنجير پيچيده ... مداح داره داد مي زنه : کي کربلا رو نديده؟ ... بچه ها مشکي پوشيدن به عشق شاه کربلا ... يکي به زير لب مي گه : قربون ماه کربلا حال و هواي دل من امشب حسيني شده باز سه بار صدا زدم حسين رو سجاده بعد نماز گفتم آقا رام نميدي بيام کنار شيش گوشَت؟ من بي پنا
هي فکرش ميآمد که اندوختههايش را بريزد توي يک کتاب و بدهد چاپخانه چاپ کند و پولش را بريزد توي جيب لاغرش تا چاق شود يک کم. داشت ديگر از سوء تغذيه ميمرد بيچاره! معدهي يک جيب چهقدر ميتواند استخوانهاي آهني پول خرد و پارههاي صد توماني و دويست توماني را هضم کند آخر؟! کتابهايش را گذاشت توي کيسهي کتابهايش و انداخت توي دستهي موتورسيکلتش. اسمش را گذاشته بود اسب آبي؛ از اين ياماهاي قديمي. هندل اوّل فايدهاي نداشت. دوّمي هم افاقهاي نکرد. سوّمي را که ميخواست بزند آرام گفت: «اسب آبي! ميدوني ساع
مي گفت بيداري بعد از شهادت حسين هرچند از خفتن تا مرگ بهتر است اما سودي به صاحبش که در وقت جنگ خوابيده بوده نمي رساند. مي گفت عاشورا براي همه ما است، کربلا در مسير همه ما، حتي اگر بخواهيي يا نخواهيي مي گفت به همه ما وعده حکومت مي دهند ، به يکي ري وعده کردند شايد به ما...
يک روز شادي هايت را قسمت مي کني براي همه... يک روز غصه هايت مي ماند براي خودت..... يک روز آسمان را دعا مي کني براي همه.... يک روز زمين را با نفرين به تو مي فروشند.... يک روز از سر سادگي لبخند مي زني... يک روز از ته دل بغضت مي شکند... دنيا حساب و کتابش هم مثل خودش دنيست... من اگر روزي با خودم ناکوک بودم....يا اگر براي خداي خودم ناچيز بودم...من اگر تلفظ اذکارم مشکل داشت...يا بي وضو در صف نماز بودم.....بگذريم.......خدا...... کمرم شکست وقتي بال يک کبوتر شکسته شد.... کمرم شکست وقتي چشم يک قناري