پشت سر، ستاره ها ؛ روبرو، فرشتـگان/ مي شود کجاوه اي ، پلکان کهکشــــــان/ ريگ ها ! غبــــارها ! زادگاه بـــــــادها !/ شانه هاي خار ها ! دشت هاي مهربان !/ شاهدان بي زبان ! يک دقيقه بشنــويـــد/ يک دقيقــــه بشنويد مژده هاي آسمان :/ آخريــن وداع حج ، اوليـــن سلام عشق /معني ولايتنــــد عطر ايــن و بــــوي آن /
مولاي ما شدي ، دل ما بنده ي تو شد/ خورشيد ، محو رويِ پر از خنده ي تو شد/ دستان مهربان تو شد سايه ي سرم/ جز درب خانه ي تو ، دلم را کجا برم/ نور خـــــداست در نگـــه مهربان تو/ بسته است جان دخت پيمبر به جان تو/ زهراترين ستاره به اين آسمان تويي/ جان جهان فدات ،...
رونده هسته اي ايران از مهرماه سال 1382 تا مرداد سال 1384 يعني به مدت 22 ماه توسط حسن روحاني دبير شوراي عالي امنيت ملي وقت پيگيري ميشد و آقاي روحاني تقريباً همان تيم را به عنوان تيم سياست خارجي خود انتخاب نمود که در زمان وزارت آقاي خرازي در دوران اصلاحات در شوراي عالي امنيت ملي به وي مشاوره داده و کمک مي نمودند.
يادت هست کودک تو هم پرنده بود جوان تو هم پرنده بود همه در يک کوچ عاشقانه به عرش پريديد.اصلا همه تبار شما پرنده هستند يکي از محراب مسجد بر عرش پرواز مي کند و يکي هم با بال سوخته...سريست در واژه سوخته..اشک بر گونه ات مي نشيند کودک بودي سوختن پرنده را ديدي اشک تو دل خدا را سوزاند. ملائک هم در پرواز عاشقي عشيره تو کم مي آوردند
اي امير مؤمنان كه تيغ بليغ فصاحتت تا ستيغ اعجاز و ايجاز بيان برآمده است . اي گلواژه زيباي غزل هستي ، واژه ها در نمودن حقيقت تو به عجز نشسته اند و ستايشگران دل به مجاز بسته اند . اي امير صلابت كوه طراوت گل لطافت سژيده و خروش دريا كنايتي از شكيب عطوفت و سخاوت توست. تشبيه تو به اقيانوس قياس ماه به فانوس است . هيچ كلمه اي را نمي توان براي شكوه تو استعاره آورد تو قاموس شكوهي.
کشتي اسلام را غير از علي لنگر کجاست؟/ امت آزاده را جز مرتضي رهبـــــــر کجاست؟/ پهنه ي ايمان و ملک عزت و اخـــــــلاص را/ جز اميرالمومنين حيدر يکي سرور کجاست؟/ گو بمير آن را که بدخواه علي و آل اوسـت/ خالي ازعشق علي دل درکجا سردرکجاست؟/ آسمان روشن توحيـــد را در هــــــر زمــــــان نورافشــــانتر ز گفتــــار علي اختر کجــاست؟
ديشب جاي خالي تو را که ديدم، قطره قطره چکيدم روي کاغذي که پر شده بود از دست خط ِ تو ... نوشته بودي ارديبهشتي شدنت مبارک ... حالا تو برو همان کتاب ِ جلد ِ سفيد را باز کن و گريه کن روي خط خطي هاي من... روي همان قسمتي که نوشته دلم هواي غزل کرده است ... بيا دوتايي پخش کنيم جوهر ها را روي کاغذ... بيا دوتايي گريه کنيم ... مجال ِ خنده نيست ....
نشسته است به انتظار..... دلش بي تاب از جدايي نگاهش خيس و مضطر و دستانش لرزان...... سر مي گذارد روي شانه ي تنهايي چشم مي پوشد از اين دنياي هزار رنگ و به آسمان مي انديشد..... چادري سياه بر سر آسمان لبخند ماه نگاه روشن ستاره ها و خورشيد مهربان که به خوابي عميق فرو رفته است.....
هيجاني بي پايان در طواف ؛ کعبه و پيامبر ... ... فراقي سخت و جانگداز بيابان مه آلود و غمبار يکه تازي سراب و کاروان در چنين هنگامه اي، سرودي نرم و خنک مي نوازد جان؛ آبي در راه است،« غدير ». اشکي و لب خندي،فريادي از ته دل مي شکند ؛ سکوت سرد غم گرفته را : «آهاي مردم ! « خم » نزديک است.» پرنده اي پر مي زند ،
رسم ادب و تکريم شهدا هم بود آنها مقدم تر بودند رفتيم سوي معراج ... وقتِ دست کشيدن روي سر رو روي دوست قديمي ام مهدي محمديِ فوتبال دوست بود ... لبخندش مرا مات خود کرده بود ... نمي دانم کدامين خواهر مزارش را آب پاشي کرده بود ولي خداي خيرش دهد ... رد لبخند چادرش روي آن مانده بود و داشت بر حال گنه کار من مي خنديد يا شايد به دوستي ما و شايد هم از روي زيارت قبر مهدي ... به مهدي قبطه مي خوردم هر که پيشش مي آمد و هم سايه هايش چادرهايشان را سفت مي گرفتند ... تا سفت نمي گرفتند لبخندي پيدا نبود .
اين روزهــا حکايتــــــِ حالات متغير است. مفهوم آدم هاي متغيــر متحرک رنگ جيغي به خود گرفته است جيـــــــــــغ همان واژه اي که هر گاه رنگ از شدّت غلظتــــــ خشمگين مي شود به کار مي برند! جيــــــــــغ همان واژه اي که دخترکـــــــِ بي پنــــاه از ترس غريبــــه به تصوير مي کشد!جيـــــــــغ همان واژه اي که پيرزن با ديدن دست هاي زجر کشيده ي پاره ي تنش در زنجيــر معنـــــــــا مي کند! جيــــــــغ همان واژه اي که عدالتـــــــ ، نام آشنايش است و بي عدالتي ...
به صورت آدميم به سيرت نمي دانم ... !!! مشتي خاک بوديم بي ارزش و ناچيز ... به عشق با زلال مهر خود سرشتمان و به محبت از روح خود در ما دميد .. بالاتر از فرشتگان قرارمان داد و محبوب درگاهش نمودمان صورتمان را زيبا و سيرتمان را پاک قرار داد ... ...
يادت ميآيد آن لحظه که لبيک ميگفتي؟ آن لحظه که لباسهاي گناه را از تن بيرون ميآوردي؟ ... ميدانم تو هم تحمل يادآورياش را نداري. پس ديگر نميگويم. ولي نه! ميخواهم نامردي کنم... تو هم رازها داري با پلههاي مسجدالحرام. آن زمان که اولين نگاهت به کعبه افتاد. دلت براي چرخيدن دور خانهي معبود تنگ شده؟ هم پروانه بودي و هم شمع. اما اکنون آب ميشوي! از صفا و مروه هم بگويم؟ ...
جان به قربان امام هادي و ايمان او/ هبذا باشد ملائک روز و شب دربان او/ سالکان کوي اومدهوش و مست از جام وي/ جمله شاهان و گدايان بهره مند از خوان او/ وارث جود و کرم باشد ز باب اطهرش اي بسا باز است هميشه سفره ي احسان او / هر که دارد حاجتي گويد بر آن مظلوم امام/ نااميد هرگز نگرداند حق ِ منان او/ يک زني گفتا منم آن زينب کرب و بلا/
قرآن بارها و بارها بشريت را به تفکر در طبيعت دعوت نموده است که همين امر نشانگر اهتمام و توجه خاص قرآن به علم و دانش (مخصوصاً علوم تجربي) است.همين امر به همراه سخنان بي پايه و اساس برخي اسلام ستيزان باعث شد تا به اين فکر بيفتم که مقاله اي تحت عنوان قرآن و کوه ها بنويسم. با استعانت از خداوند نوشتارم را آغاز مي کنم. ليکن ابتدا برخي از پرسش ها که در ذهن برخي عزيزان ممکن است وجود داشته باشد را بيان مي دارم: آيا به عقيده قرآن، خداوند کوه ها را به زمين کوبيده است ؟ آيا به عقيده قرآن، کوه ها را ب
ده، يک شروع تازه به اعداد مي دهد/ ده، به حساب، پايه و بنياد مي دهد/ ده، لحظه دوباره نفس تازه کردن است/ هنگام قد کشيدن و اندازه کردن است/ ده، ابتداي وصل عددهاي واحد است/ يک جاده رو به سوي تمام مقاصد است/ ده، وقت رستگاري صفر است از عدم/ از هيچِ خويش مي رهد و مي شود رقم/
در جامعه کنوني امروز، ورود به دانشگاه ديگر براي کسي آرزو محسوب نمي شود و همه افراد مي توانند در يکي از دانشگاه هاي دولتي،پيام نور،علمي کاربردي و يا آزاد به ادامه تحصيل بپردازند. ظرفيت پذيرش دانشگاه ها هم به نسبت گذشته رشد چشم گيري داشته و دانشجويان زيادي پس از طي نمودن دوران تحصيل، در رشته هاي مختلف فارغ التحصيل مي شوند
ولايت ورهبري سياسي در اسلام آن چنان جايگاه رفيعي دارد که خداوند به برترين پيامبرش خطاب مي کند : اگر جايگاه رهبري را تبيين نکني و ولايت الهي خود را در مسير تاريخ در ريل درست و مناسبي قرار ندهي همه ي زحماتت در تشکيل حکومت عدل اسلامي و هدايت انسانها به قرب الهي، هدر است.
ز درد عشق جانم در عذاب است دوباره مرغ بختم غرق خواب است دوباره نقشه اي بايد بنا کرد تمام نقشه ها نقش بر آب است شنو درد مرا اي ماه چهره که اين غم نامه را با تو خطاب است سوال از من نپرس اي پاک سيرت تمام ضجه ها خود يک جواب است
بر شرف و عزت انسان قسم/ بر هـدف ملت ايــران قسم/ بر دل و روح و نظر و جان قسم/ بر جلوات رخ جانــــان قسم/ بر قلم پير جمـــــاران قسم/ بر علم نهضت قـــــرآن قسم/ بر قدح روضه ي رضوان قسم/ بر جگر اصغر عطشــــان قسم/ بر تن خونين شهيدان قسم/ بر غم دل هــاي پريشان قسم/