جريان سازي رسانه –اعم از رسانه هايي از لحاظ قالب و يا مخاطب کوچک يا بزرگ هستند- به عنوان مقدمات حرکت هاي بزرگ در سطح جامعه امري بديهي است اما بايستي طريق حرکت آن و مسير حرکت آن مشخص شود. ظرفيت نهفته رسانه هاي کوچک هرچند در سال هاي اخير در جريان انتخابات گاها مورد توجه قرار گرفته است اما به صورت جدي اين جنس از رسانه ها که متکي به فرد يا افراد محدودي است کمتر مورد توجه قرار گرفته است. اين رسانه که توليدات بسياري در فضاي مجازي و گاها حقيقي دارند و با تمايل فرد يا افراد محدود راه اندازي مي شود
سعي ناهموار هر سو ميـــــــــــزند جوش بلا/ ديگ بي ســـــــر پوش را روغن دو بالا گل کند/ ميــــــرود رنگ بهار سبــــــــــز در باد خزان/ رخت آفت در گلستـــــــــان تمـــــــاشا گل کند/ داغ محــــروميست اما است همـــت استـــوار/ قطره هاي چشمه ي مــــــــا روز ِ دريا گل کند/ هستــــــــي آزاده گــان را است آزادي بقـــــا/ بر حريصـــــــان واگذاريد قيــــــــد دنيا گل کند/ هــــــــر نفس خشتِ کند از عمــر ناپا و عبس/ جســـــم در خاک سيه روح با مسيحا گل
جاتون خالي ديروز از ظهر تا شب توي مطلب دکتر (از انواع مختلف) وول ميخورديم! کله ي ظهر درست وقتي که حتي پانداي کونگ فو کار هم خوابيده بود و خواباي رنگي مي ديد من مثل يه مرد رفتم کلينيک قلب تا براي مادربزرگم نوبت بگيرم! خلاصه بين جمعيت بيمار، جلوي منشي داد زدم: خانوم! هاي خانوم! با شمام... يه نوبت واسه ي دکتر جکول ميخوام!!! منشي: چه خبرته! مگه نميبيني اين همه آدم تو صف وايسادن؟! من: ببخشيد!!! ملت قهرماني که تو صف ايستاديد، بچه مرشد عذر مي خواد...حالا يه نوبت واسه دکتر جکول بهم بده! منشي:
پوتين هايم در تاريکي همانند زرافه هايي در نظرم جلوه کرد که قصد فرار کردن داشتند چون اسبها رم کرده بودند و از تاريکي ترسشان برداشته به سمت در هجوم مي بردند و زرافه هايي که به اينور و آنور مي رفتند.ببر زير و رو شد و با باز بسته شدن لبهايم که بالا و پايين مدام مي رفتند آرام شدند و ديگه سرم را تکان ندادم آنقدر که خوابم برد. از خواب بيدار مي شوم بويي مجبورم مي کند که بيدار شوم .بيني ام درست به جوراب سياه و سفيد شده اي چسبيده که به سمت سفيدي و گاهي به سمت سياهي تغيير وضع مي دهد.از سمت
هر دو از وحي و هر دو از ملکوت به زمين هبوط کرده اند. و اينک هلهله فرشتگان و پاي کوبي کروبيان و شادي زمينيان وصف ناپذير است همه مردم مدينه غمهايشان را فراموش کرده اند و تنها به عروسي زهرا دلخوش داشته اند اما فاطمه امشب بيشتر از هر زمان ديگر جاي خالي مادرش خديجه را لمس مي کند آه مادر ! بر خيز که دختر به خانه بخت مي رود، به خانه علي ، به خانه شوهر! و چه بگويم از سرمه اشکي که در مراسم جشن عروسيش مي کشد..... شب عيد است و عيدي مي دهند ؛ لذا همه چشم به دستان فاظمه دارند يا فاطمه عي
مي رسد کي بر سکوت ما صدايي/ از طبيب چشم بيمارت دوايي/ خوش بُوَد ذکر حبيب از آشنايي/ تو بگو تو بگو چگونه عبّاس بر زمين افتاد/ اي گل نرگس بگو از باغ پرپر/ شانه هاي خسته و داغ برادر/ از دل تنگ رباب و اشک اصغر/ تو بگو تو بگو چگونه عبّاس بر زمين افتاد/ما شنيديم از خزان و تيغ و چيدن/ از شکوه لحظه هاي دل بريدن/ کي شنيدن مي شود مانند ديدن/ تو بگو تو بگو چگونه عبّاس بر زمين افتاد
تروريسم استفاده هدفمند و ساختارمند از اقداماتي است که براي متقاعد کردن گروه ها و دولت ها به کار مي رود ، البته اين متقاعد کردن با آزادي همراه نيست و واژه زور و اجبار در آن موج مي زند . اين اقدامات غير قانوني سعي بر آن دارند که با ايجاد فضاي رعب و وحشت در يک محدوده خاص به اهداف از پيش تعيين شده خود برسند که در اينجا منظورمان اهداف سياسي است . نکته مهمي که در اين ميان وجود دارد ، اين صاحبان قدرت داراي يک مشخصه بارز هستند و آن اين است که به هيچ وجه خود را متعهد به معاهدات و قوانين بين المللي نم
برف سنگيني در حال باريدن است ..من کنار پنجره در حال پختن ماهي هستم .گازو بردم گذاشتم جايي که بتونم بيرونو هم نگاه کنم .کمي فلفل و زردچوبه رو ماهي ريختم..حسابي روغن کاريش کردم خيلي بيشتر از حد معمول اصلانم فکر چربي خونم و نکردم. يک ليوان نوشابه اونم غير رژيمي بي خيال قند خون. همه ميگن آخه اينم منظرايه که تو بخاطرش گازتو بردي کنار پنجره ..ولي به نظر خودم که از خودم پرسيدم اون همه آشغال يک روزي آشغال نبودند مثل همين تخم مرغ به نظر من پوستشم قشنگه حالا چه بي زرده چه بازرده .مهم نيست
بعداز پايان گزارش خبري، شبکه 1 را که ببيني، برنامه پايش نيز به همان بحث مي پردازد، اين برنامه نيز اذعان مي کند که کميسيون اقتصادي مجلس موافق است و دولت با حذف 3 دهک به دليل نداشتن اطلاعات قابل اتکا مخالفت مي کند، که به منظور تحليل نظرات مجلس و دولت، به صورت تلفني نظر دکتر جواد صالحي اصفهاني، استاد اقتصاد دانشگاه ويرجينيا را جويا مي شوند، او نيز با نظر دولت کاملاً موافق بوده و اصولاً شناسايي دهک ها را غيرعملي مي داند، او براي حل مشکل درآمدي دولت، راه حلهاي ديگر را مناسب تر و عملي تر از حذف يارانه
به من بيچاره کمک کنيد چند تا بچه صغير بي پدر دارم..اقا کمک کن..خانوم تو رو به خدا يک کمکي به من درمونده کن............... کوکب سريع جمع کن ماموراي اون روزي سرکلشون پيدا شده همين چند تا کوچه بالاتر سارا يک چشمو گرفتند سريع هر چي کار کردي جمع کن فلنگو ببند و الا مهمونشوني ها ..باشه تو برو منم جيم فنگ مي کنم. رضا بپر بالا..به به کوکب خانوم ماشين نو مبارک ناکس شيرينيشو نمي دي..حالا ديگه رنو هم ماشينه که من به تو شيريني بدم ما که شانس نداريم مثل همين سارا يک چشم ماتيز بندازيم زير پامون خ
مدينه ، مرغ عشقي تا وراي آسمان رفته/ محمد نام و پرجود و تقي ، تا بيكران رفته/ چنان گل بشكفد با عمر كوتاهي به تاريكي/ كه فرزند رضا ،با زهر كين از اين جهان رفته/ اگر زن از فضيلت همچنان حور و رياحين شد/ ولي با مكر ام الفضل دون ، او تا جنان رفته / خدايا اين دلم سوداي عشقي بي امان دارد/ كه عشق عالم آرايي به تاراج خزان رفته ز چشمانم چنان ابر بهاري ، قطره ها جاري ز ظلم معتصم ، فرياد او تا بي نشان رفته به آه شعله ي دردم و يا بر چهره ي زردم به كام تلخ تقديرم ، چو جام شوكران ر
علي رغم اين که حرف هاي آقاي اسدالله عسگر اولادي به لحاظ اين که دولت بايد نرخ ارز را بر اساس مقايسه تورم داخلي و خارجي و ارزش واقعي پول محاسبه کند صحيح بود، اما اظهارات ايشان در سياه نمايي شديد اقتصاد ايران و ويران تر شدن آن در صورت تصويب تحريم هاي جديد، عملاً بدون هرگونه مصلحت سنجي صورت گرفت، البته اين بي دقتي در اظهارات ساير ميهمانان نيز بارها ديده شد، مثلاً نماينده بانک مرکزي بارها و بارها طوري سخن گفت که گويا مسئولان اين مرکز بدون کاهش تحريم ها هيچ کاري نمي توانند انجام دهند و تنها عامل تعيين
از غم هجر تو اي شاه چه بايد بکنم/ من که جامانده ام از راه چه بايد بکنم/ خاطرم نيست دقيقا زتو کي دور شدم/ چند روزي و دو صد ماه ... چه بايد بکنم/ نکند باز برادر به تو خنجر زده است/ قصه ي يوسف و آن چاه چه بايد بکنم/ شعر فاضل نظري از نفس انداخت مرا */ کوه نوري تو و من کاه چه بايد بکنم/ گاهي احساس جنون ، گاه شعف گاهي ترس تو بگو با غم گهگاه چه بايد بکنم منو شمع و شب و حافظ به هم عادت کرديم مي رسد سوزش يک آه چه بايد بکنم
واقعاً تهاجم فرهنگي و تهديد اصلي متوجه کشور و نظام اسلامي چيست ؟ در يک کلمه مي توان گفت که تهديد بزرگتر اين است که گر چه نظام اسلامي است ولي متاسفانه مديريت بخش هاي اقتصادي فرهنگي و هنري و ... در دست کساني است که هرگز اعتقادي به مديريت اسلامي و اعتقادات آن ندارند و و بيشتر به باورهاي کلاسيک و. دانشگاهي و حتي ليبرال غربي معتقدند هرچند خود آنها شايد بچه مذهبي هم باشند اما تحصيلات دانشگاهي آنها به آنها قبولانده که کينز و فرويد و غيره اساتيد علم اقتصاد و اجتماعند ونه احاديث ائمه که خيليهاش در زمين
از در که اومد تو..دماغشو گرفت و گفت..اه لعنتي چه بويي مي ياد آدم خفه مي شه.و يک چرخي زدو همچين خودشو ولو کرد روي صنلي چوبي زوار در رفته که از خونه ي ننه بزرگم آورده بودم.و کيف مدرسشو که از ننش بهش ارث رسيدرو انداخت گردن همون صندلي .گفت..گشنمه.گفتم..الان حاضر مي شه پرسيد..چي داريم؟همين طور که تفاله ي چايي رو مي ريختم تو سطل آشغال ..گفتم اشکنه تخم مرغ داريم.و بهش از اينکه موهاشو مثل اين دختر /کولي ها/بافته تبريک گفتم و حسابي از موهاش تعريف کردم. همچين بي حال ..مقنعه ي چروکشو کندو اندا
در نفسگير وفا از پا ز بس افتادهايم/ پيش پاي عشق ديگر از نفس افتادهايم/ حال ما اين است : در رؤياي بد مستي خويش/ سخت هشياريم و در دست عسس افتادهايم !/ در سكوت اشك ما ، هان ردّ پاي بغض نيست/ ياد روز هجر و غوغاي جرس افتادهايم/ تلخي ايام ما زان روست كاندر دست عمر/ ما ز شيريني به دام هر مگس افتادهايم/ ما ز آزادي مگر گفتيم با نامحرمان كين چنين خاموش در كنج قفس افتادهايم بلبلي لبريز آوازيم و از آزار بخت تنگ در آغوش سرد خار و خس افتادهايم عيب بيرحمي مگير از نازن
باز شب جمعه و دلواپسي باز غم در به دري ، بي کسي دل شده بيتاب گل ياس ، آه باز ، شده نازک و حساس ، آه روي لبم روضه ي ميخ در است روضه ي پرپر شدن مادر است/ روضه ي جان دادن يار علي/ روضه ي او... دار و ندار علي/ قلب قلم باز گرفت از غمش آه ! که بيتاب شد از ماتمش/ قافيه ي شعر ، شده بي قرار/ حالا رديف است کنون زارِ زار/
روي نيمکت تنهايي ، در يک غروب پاييزي نشسته ام در کنار احساسم ، زل زده ام به خورشيد که به علامت خداحافظي دارد دست تکان مي دهد... آن طرف تر چند برگِ رنگ پريده انگار براي هم مرثيه مي خوانند ، و حالا قدم هاي خشنِ عابر بر تن خشک و بي رمق برگ ها... طفلي ها ديگر بايد غزل خداحافظي را هم بخوانند ! سکوتي سرد حاکم بر فضا شده است .. انگشتانم را روي تنِ چوبي نيمکت مي کشم ، گرد و غبار تنهايي مي نشيند بر نوک انگشت ها.. خيره مي شوم به نوک انگشت هايي که حالا کمي کِدر شده اند... ج
خدا را بايد بخاطر خدا بودنش پرستيد نه به خاطر ترس از جهنم ويا لذت بهشت خدا را بايد عاشقانه پرستيد بخاطر خدا بودنش آن زمان است که ديگر نياز به زيبايي ،تبرج و خود آرايي نيست زيرا خدايي هست که تو را مي بيند و برايت کافيست توجه او تو را اشباع مي کند و چه عاشقانه ي زيبايي رقم مي خورد نياز به چشم هرزه نيست زيرا مي تواني او را ببيني ساعت ها و روزها و لذت ببري و او کافيست تو مجنون مي شوي و او ليلي آن زمان است که دين نه تحقيق مي خواهد نه پرسش نه ايمان م
سَبُّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْاَعْلي خدايا! براي رسيدن به تو پرواز لازم نيست! "بنده" بودن كافيست... اگر همچون پروانه در باغ "بندگي" پر بزنم... روي گل "تقوا" بنشينم... دور گلستان "ايمان" بچرخم... روي تمام گلهاي "خلوص نيت" بنشينم تا پر و بال دل َ م گَرد "اخلاص" بگيرد! آنقدر در هواي "نيكي" پر بزنم تا بالهايم رنگ "تو" شود... قاصدك "گناه" را فوت نكنم و مراقب لحظه هايم باشم... حواسم باشد نيلوفرهاي "دنيا طلبي" به پر و بالم نپيچد... مراقب شاخه هاي خشك "جهل" باشم... علف هاي