<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

غزلي ديگر
 غزلي ديگر
زان روز كه عشق گفت غم يك راز است/ با خنده خويش راز داري كرديم !/ ما را همگان ز شهر خود مي رانند/ جز خنديدن مگر چه كاري كرديم ؟! / اي عاقل كينه توز ! ديوانه تويي/ ما غم خورديم و بردباري كرديم/ در عشق گناه ساده ما اين است / ما دشمن را چو دوست ياري كرديم هرگاه ز چنگ بغض زخمي آمد ما حنجره را مثل سه تاري كرديم تا ديده‌مان بر اشتياق افتاده است رودي ز نگاه خويش جاري كرديم/ از محفل ما اگرچه رفتي « عابد »/ / ما ياد ز تو گاه گداري كرديم !!/
مذاکره ، نگراني
 مذاکره ، نگراني
بالاخره بعد از سي و اندي سال روساي جمهور ايران و آمريکا مستقيما و رسما با هم گفتگو کردن. نميدونم چي بايد بگم. فقط نگرانم. خدا کنه دکتر روحاني تعريفها و تمجيدهايي که حضرت آقا ازشون کرده رو حروم نکنه و همونطوري که آقا گفتن باقي بمونه. خدا کنه دکتر روحاني هميشه "رييس جمهوري مطلوب و مورد اعتماد" باشه. تو اين سالهاي پر فراز و نشيب ، مقاومت مردم ونظام جمهوري اسلامي دستاوردهاي زيادي براي ايران داشت. کيه که ندونه همه اين پيشرفتهاي حيرت آور در زمينه هاي علمي و فني و دفاعي و... در سايه تحريم هاي همه جا
هواي دلتنگي
 هواي دلتنگي
شب هاي بي تو بودن عجيب تاريک اند... اما نه ! مگر مي شود بي تو بود ؟ مگر مي شود بي تو نفس کشيد ؟ اصلا مگر مي شود بي تو زندگي کرد...؟ تو اينجايي... همينجا... کنار من... در دل تنگم... و قلب من با ياد توست که هنوز هم درسينه مي تپد... تو از من دوري اما با مني و سايه ات مدام بر سر من است و دستان گرمت دائم در دست بي پناه من... هرچند تو اينجايي اما.. اما... فقط کمي زودتر برگرد... دلم برايت خيلي تنگ شده آقا...
با بيت هاي برف
 با بيت هاي برف
/وقتي غزل نوشته که مدهوشمان کند/ يعني قرار نيست فراموشمان کند/ ما شعله هاي سرکش غم بوده ايم و او/ بحر طويل گفته که خاموشمان کند/ با حرف هاي مثنوي عارفانه اش/ يک قطعه هم سروده که در گوشمان کند/ چيزي نمانده است زمستان عشق او/ با بيت هاي برف غزلپوشمان کند/ اول قرار بوده که هشيارمان کند/ حالا غزل نوشته که مدهوشمان کند/محمد عابديني/ 1392.7.9
عفت پيشه کنيد
 عفت پيشه کنيد
سوالي که برخي بزرگواران و نخ سوزن برخي عزيزان مذهبي گاهي مي پرسن اينه که مي خواهيم متعه کنيم گفته ميشه باشرايط ش مبارکه ميگن نه مثلا اين اشکالات هست گفته ميشه مثلا چي؟؟ ميگن دختر اذن پدر ندارد! پاسخ ميشنون خوب مراجع چنين مجوزي بما ندادن واگه قرار باشه مذهبي ها هم در عمل مثل بقيه قضاياي شرعي رو دور بزنن خوب اين واجب وحرام کجا قراره اجرا شه؟ ميگن واقعا نمي تونيم تحمل کنيم و به گناه مي افتيم. پاسخ اينه اول اين که خوب مشکلي که بخواد در قدم اول با يک تخلف مهم شرعي واقع شه ادامه وانتهاش بکجا مي رسه
خورشيد هدايت
 خورشيد هدايت
اوجي براي شادي ما گر مصور است/ تصويري از حكايت تعيين رهبر است / آن باشكوه لحظه كه با امر كردگار/ دست امير عشق به دست پيمبر(ص) است/ آن لحظه اي كه ورد زبان جميع خلق/ فرياد عاشقانه ي الله اكبر است/ با امر كردگار و به فرموده ي رسول (ص)/ فرمانرواي عالميان شخص حيدر(ع) است/ فتح هزار باب به دستان خير اوست/ حل هزار مسئله با او ميسر است/ شمس هدايت است و به هر شيعه مقتدا آري طريق شيعه از اين رو منور است سر پيچي از اطاعت او كفر مطلق است طاعت از او و طاعت يزدان برابر است هرگز نك
کلاس تفسير عشق
 کلاس تفسير عشق
آرزوهاي درخت که يکي يکي از ان جدا مي شود و در جلوي چشمانش در سکوتي تلخ به زمين مي خورد از زوزه ي باد گفتم و بي رحمي سرما از ابرهاي دلتنگي گفتم و از کبوتران سرگردان آسمان آبيش ... من بي رحمانه از دلتنگي هاي خود گفتم و از پاييز دلم و تو چه صبورانه با نگاهي که نمي دانم از تحيير بود يا هزار سوال بي جواب را داشت گوش مي دادي من روي خود بر گرداندم تا تو اشک هايم را نبيني و تو سر بر ميز گذاشتي تا من اشک هاي همراهيت را نبينم
تو را مي خواهم
 تو را مي خواهم
در جهــان قــــــامت رعنـــاي ترا مي خواهم زلـــف پُـــر پيـــچ و چليپـــاي ترا مي خواهم / ســرخــي لعـــــــــــل لبـــت نسبت با مي دارد/ قــــدح و غنچـــــه و مينـــاي ترا مي خواهم / منــي گل باز بهـــــــــــر جا پي گل در طپشم / موج از نــرگس شهـــــــــلاي ترا مي خواهم / زاهـد از جـــرم که من عاشق رويت شده ام / رانـــد از کعبـــــــه ، کليساي ترا مي خواهم /
همسايه هاي خوب
 همسايه هاي خوب
ما در کوچه ي مان يک باغچه داريم که مال ِ ماست و جلوي خانه ي ماست . ما در باغچه ي مان ريحان و تره کاشت ميکنيم و همسايه هاي مهربانمان آن هارا سر موعد برداشت ميکنند . و ما هروقت ميرويم برداشت کنيم هيچي نمانده است که ما برداشت کنيم . خاک ِ باغچه هم براي کاشت بعدي شخم زده شده است .
معضلي به نام موسيقي
 معضلي به نام موسيقي
امروزه به لطف پيشرفت تکنولوژي هر جوان و نوجواني مي‌تواند يک دستگاه پخش موسيقي يا يک تلفن همراه مجهز به اين امکان را خريداري کند. شايد کمي قبل‌تر اگر به پدر و مادرهاي ما گفته مي‌شد که مي‌توانند با يک دستگاه چند صد گرمي کوچک ساعت‌ها به نواهاي مورد علاقه خود گوش دهند براي ايشان قابل پذيرش و باور نبود ولي اين روزها به راحتي مي‌توان از اين فرصت استفاده کرد.
زندگي با چشماني بسته
 زندگي با چشماني بسته
عجيب نيست که تو اين همه بوي ِ زندگي مي دهي. بوي ِ بهار. دستانت بوي ِ ارديبهشت مي دهد و خنده هايت براي ِ من حکم ِ شکوفه هاي ِ گيلاس را دارد. چشمانت ... اصلا مي شود در مورد ِ چشمانت چيزي نگويم؟ آخر همين نوشتن از آن ها.. همين نوشتن ِ از چشمانت دلم را بي قرار مي کند. بي قراري ِ چند دقيقه اي که چشمانت را نديده ام. اگر از چشمانت بنويسم مدام بايد قاب ِ عکس ِ روي ِ ميز را بگذارم در برابر ِ چشمانم. خسته شده ام از بس جاي ِ انگشتان ِ روي ِ شيشه مانده اش را پاک کردم. خب زودتر بيا ديگر مگر دو تا فنجان چاي ر
الله اکبر !!
 الله اکبر !!
بر قلب من حك كرده اند « الله اكبر »/ امّا به من شك كرده اند ... الله اكبر !/ برخي كه خود مشتي كلاغ روسياهند/ شك در مترسك كرده اند الله اكبر !!/ شكر خدا اين آدم ... اين « من » ـ را شياطين/ از جمع خود دك كرده اند الله اكبر !/ قلب زمين را جاي آب و عشق ، تعمير/ با سنگ و آهك كرده اند الله اكبر !/ تفسير - مثل آب خوردن - ز آتش عشق/ يک مشت کودک کرده اند ... الله اکبر !!/ در خيمه شب بازي دنيا با چه شوقي خود را عروسك كرده اند الله اكبر !
تذکراتي به مسئولين
 تذکراتي به مسئولين
چند روزي است با سفر جناب شيخ اعتدال به کشور جنگ طلب و خاصم نسبت به ايران –امريکا - بحث مذاکره و گفتگو با آقاي اوباما مطرح شده است، جدا از اينکه لبخند ظريف عميق تر بود يا جان کري و يا اينکه شيخ ما اول خواست به اوباما امريکايي ها زنگ بزند يا اينکه اوباما دلش براي شيخ ما تنگ شده بوده موارد زير را به عنوان يک ايراني کوچک و به عنوان کسي که خودش را جز همان پابرهنه هايي مي داند که قرار است تا آخر پاي آرمان ها انقلاب بماند جهت تذکر و يادآوري بيان مي کند:
برايم بمان
 برايم بمان
در پيچ و تاب حوادث افتاده ام ... گاه اسير در دست گرداب ها تا بي نهايت رويا ها پيش رفته آسمان دل را به غباري از آه و حسرت پر کرده عقل را گم گشته و حيران نموده حقيقت ها را فراموش کرده و به ناکجا آباد سرزمين رويا دل خوش داشته اسير توهمات شيرينش مي شوم ... و گاه در دل تفتيده ي نياز ، زمين تشنه را به چنگالهايي از سراب مي کاوم و مي جويم خنکاي وجود غافل از آنکه اگر در درونش آبي براي خنک شدن لب تشنه ي من بود خود از تشنگي سوخته ي دشت نبود واژه ها را نه در لغت نامه ي دهخدا که د
ايمان
 ايمان
من عاشق اين فرمولها ي يقيني هستم..شنيدي چه گفتم؟؟؟..يقيني....آخر توي همه ي عالم به هر کهکشاني که بروي توان دوم وتر يک مثلث قايم الزاويه برابر است با مجموع توان دوم هاي دو ضلع ديگر...اگر قبول نداري براحتي ميتواني امتحان کني...اما علوم انساني ..علم عرفان...آه که چقدر وحشت زده ام ميکنند...آدم چهل سال راه ميرود...چهل سال عبادت ميکند...چهل سال خودسازي ميکند...بعد تازه ميفهمد خدارا نشناخته...هرچه راه آمده است اشتباهي بوده...هر کس هر چه را ميتواند به عنوان واقعيت جار بزند هيچ اتفاقي نمي افتد..راست بگو
بر قلب بنويس
 بر قلب بنويس
گاهي بايد بر دل نوشت ... نه مشق شب .. نه الفباي زندگي که درس روزگار را بايد بر دل نوشت روزگار معلميست بسيار سخت گير و جدي ... اخم ها و لبخند هايش مرموز است و در خود به اندازه ي قدمت آدميان درس دارد سر مشق هايش حرف به حرف و کلمه به کلمه نيست .. پاراگراف و صفحه ايي کار مي کند آموزه هايش فصل به فصل است ... تلخ و شيرين زشت و زيبا غم و شادي را با هم تدريس مي کند در آموزه هايش تضاد نيست در عرض هم مي نشاند تجربياتش را در کلاس درسش دقت حرف اول را مي زند تکرار تدريس دارد ولي
مرکز تمرکز جهانيان
 مرکز تمرکز جهانيان
وقتي که رييس جمهور آمريکا در سخنراني اش در سازمان ملل، نظر مقام معظم رهبري را به عنوان "فتواي رهبر عالي (معظم) ايران" مورد استناد قرار مي دهد و چند ساعت بعد نيز رييس جمهور ايران، در نطقش و در حالي که خودش را با اختيارات تام معرفي کرده است به نظر رهبري با عنوان "رهبرفرزانه انقلاب" در خصوص راحت ترين راه حل مشکل مذاکرات هسته اي ايران (مبني بر پذيرش حق ايران) استناد مي کند، سه پيام مهم قابل استخراج است: 1- حتي دشمنان ک
هواي او
 هواي او
وقتي که به دل هـــواي او مي آيد/ انگــار که غـــــم به گفـتگـو مي آيد/ پيش از قطرات خيس چشمانم ، آه/ يک بغــــض غــريب در گـلــو مي آيد/ عمري است اسير چشم مستش هستم/ احساس رهـــايي از چه رو مي آيد؟/ مي دانم اگـــــر پيِ نگاهـــش بروم/ با تير غمــــش به جــستجو مي آيد/ بر شبنم مژگـــــــان سياهم ديدم/ يک بغض که دائم به وضـــو مي آيد/ در کــــنج قفـــــس فقط پَر و بال زنم وقتي که به دل هـــــــواي او مي آيد
کبوترِ آدم بَر !
 کبوترِ آدم بَر !
بگذار سامان بگيرد اين خلوت هاي معنا دار زندگي ام...انقدر عطر گل و گياه و شبنم هاي معطر در فضاي دلم نريز...بگذار عطر نفس هايش بهشتي کند هواي دلم را... بس کن هي حرف هاي رنگين کماني نزن و هي ابر باراني به آسمان روياهايم نريز ...بگذار به تماشاي حرف هايش بنشينم و از آسمان خيس چشم هايش زندگي بنوشم..... هي به پاي گير کرده ام در باتلاق سرد دنيا نپيچ...بگذار پاي دلم از سينه گرم و در حال تپيدنش جدا نشود...اصلا حواسم را پرت نکن تو داري مثل کلاغي سرم را مي خوري با سر و صداي مسخره ات......بس کن کابوس ج
لعل سخن
 لعل سخن
دل در هواي ســـــــــــرو روان کوچ مي کند / از آسمــــــــان ستـــاره ي جان کوچ مي کند / آيينه هــــــــــــــــا گرفت عرق شرم و انفعال جوهـــــــر ز کوي شيشه گران کوچ مي کند / پاييــــــــــــــــــز آمد و گل و گلشن به باد داد / اميـــــد هـــــــــا چو برگ خزان کوچ مي کند ســــــــــرد است بستـــــر چمن از نور آفتاب / تيــــــــــــر حــرارت هم ز کمان کوچ مي کند آيـــــــا و شــــايدي که مـــرا نيست در خيال / هم بــــــــــاور و حدس و گمان کوچ مي

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >
By: ParsiBlog.com ® Team © 2003